- تاریخ : سه شنبه ۵ مرداد ۰۰
- ساعت : ۰۹ : ۵۱
- |
- نظرات [ ۰ ]
از نظر روحی نیاز دارم ایستگاه "جام عسل" پیاده شم و از قنادی جام عسل که روز در میون از جلوش رد میشم و تا حالا نرفتم داخلش، از هر شکلاتش یه دونه و صرفا یه دونه بخرم و تا خونه بخورم و بعد یک یا دو مدلشو انتخاب کنم که بعدا برم زیاد بخرم. ولی میگم شاید روم نشه بگم از هر کدوم یه دونه میخوام و این خیلی بستگی به رفتار فروشنده داره.
از نظر ذهنی هم نیاز دارم که یکی این سؤال منو جواب بده که من که یک لیتر آب رو یکجا خوردم و بعد از سه ساعت رفتم رو ترازو، آیا باید یک کیلو از وزن ترازو کم کنم تا وزن خودم به دست بیاد یا خیر. یا شاید بهتر باشه اون یکی به جای اینکه سؤالمو جواب بده، بگه آره منم برام سؤاله وقتی بعد از غذا میریم رو ترازو آیا وزنمون درسته یا وقتی قبل غذا میریم؟ و بعد در مورد تاثیر مثانهی پر و خالی روی وزن و این جور چرت و پرتا انقدر حرف بزنیم که دیگه یادم بره چیزای دیگهای هم برای فکر کردن وجود دارن.
بعدانوشت: پیاده شدم و رفتم که شکلات بخرم، ولی هیچ کدوم چشممو نگرفتن و بدون خرید حتی یه دونه شکلات اومدم بیرون :|
در طول هفته منتظر آخر هفته میشم که استراحت کنم، ولی خانواده منتظر آخر هفته میشن که بزنن بیرون :| البته ما سر و تهمونو بزنن از میامی سر در میاریم، چون مسیرش پلیسراه نداره. انشاءالله گواهینامه که گرفتیم و یک سال اولشم گذشت، اگه قانون همچنان پابرجا بود و برامون تمدید کردن، مسیرهای دیگه رو هم امتحان میکنیم. داشتم میگفتم من به هوای استراحت و خوابیدن تا هشت و نه و ده و خواب عصر و بیداریهای شبانهام، اونا منو از بستر گرم و نرم میکشن بیرون که پاشو بریم بابا. اغلب هم مجبور میشن مجبورم کنن :)) یه بار چهارشنبه عصر رفتیم میامی خواهر_برادرانه. یهکم والیبال بازی کردیم و من ساعتمو باز کردم گذاشتم رو فرش، بعد یادم رفت بردارم و ساعتم گم شد :( یه بار هم امروز عصر رفتیم خانوادگی و هرچی گشتم پیداش نکردم ☹ میدونستم پیدا نمیشه، ولی بازم آدم میگه بذار بگردم شاید پیدا شد. این ساعت هم مثل بقیهی ساعتهای زندگیم خودم نخریدم و هدیه بود. اینو هشت نه سال پیش از خارجه آورده بودن و با اینکه مدلش دقیقا مطابق سلیقهم نبود، ولی دوستش داشتم. هعی، حالا ساعت بعدیمو کی میخره برام؟ :(
امروز یه دیزی سنگی هم قصد کردم بخرم، ولی گفتم بذار بگم مامان بخرن. بعدا هم یادم رفت و موند تا دفعهی بعد. جالبه میگه پونزده نفره است و من هرچی گوشت و سیبزمینی و نخود و آب و روغن رو پیمانه کردم تو ذهنم، دیدم نهایتا جواب چهار نفرو میده. دوست دارم بدونم معیار تعیین ظرفیتشون چی بوده!
توی بیپتونز هم رایگانه. گفتم بگم راحت گوش بدید :)
این هم رایگانه، هم شیش و هشت*. گفتم بگم با اشتیاق گوش بدید :))
+ روزه نتونستم بگیرم. سر کار هم هستم، دعای عرفه هم نمیتونم بخونم احتمالا. بیزحمت نفری یکی یه دونه دعا واسه من و اقوام وابسته بکنین، خدا خیرتون بده :)
+ عیدتون مبارک :)
* دقیقا شیش و هشت که نه، ولی خب همون حوالی :)
اینجا دیدم: کلیک
جوابها بر اساس ترجیحه نه بر اساس تناسب با شخصیت.
اگر ماهی از سال بودم : فروردین، چون تعطیلات زیاد داره 😄 هوا هم هنوز خنکه.
اگر عدد بودم : معنی نداره برام.
اگر درس بودم : درس زیاده، نمیدونم کدومشونو انتخاب کنم. ولی هیچ کدوم از دروس دانشگاه تو ذهنم نیستن. بین عربی و ادبیات و ریاضی و فیزیک یکیشون باشم احتمالا :)
اگر کشور بودم : چین یا ژاپن
اگر شهر یا استان بودم : واشینگتن دی سی :دی
اگر نوشیدنی بودم : آبانبه یا کاپوچینو
اگر درخت بودم : بامبو
اگر میوه بودم : موز
اگر گل بودم: هر گلی ولی به شکل دستهگل، البته فقط دسته گل گرد و ترجیحا گلهای رنگارنگ و چند نوع داشته باشه :)
اگر آب و هوا بودم : آفتابی خنک رو به سرد همراه با نسیم ملایم
اگر رنگ بودم : زررررد :))
اگر پرنده بودم : یک پرندهی مهاجر مسافر، مثلا پرستو
اگر حیوان بودم : مگه پرنده انسانه؟ :/ فیل، چون هم گوشش بزرگه، هم دماغش :))) چون هیش کی نتونه شکارم کنه، منم کسیو شکار نکنم، حوصله دنیای وحشی حیواناتو ندارم :)
اگر صدا بودم : صدای اِبی
اگر فعل بودم : خیلی سخته. حالا چون خالی نباشه "گفتن"
اگر ساز بودم : از نزدیک تا حالا ندیدمش، ولی پیانو :)
اگر سلاح بودم : قلم 😁 (شعاری هم خودتون مینویسین 😊)
اگر کتاب بودم : اممم، هیچ کتابی، ولی شاید دفتر.
اگر قسمتی از خانه بودم : اگه حیاط سرسبزی باشه که پنجرهای بهش مشرف نباشه، حیاط. وگرنه آشپزخونه.
اگر شغل بودم : یه شغل نیمهوقت منعطف با درآمد عالی، اگه سراغ دارین بگین برم سراغش 😄
اگر شیء بودم : اوووو! این همه شیء تو دنیا. نه واقعا شیء دوست ندارم باشم. حالا شاید جت یا هلیکوپتر :)
اگر عطر بودم : من حتی یه دونه عطر هم نمیشناسم. چرا عطر گل محمدی، به کلاس ما خوش آمدی رو میشناسم :) ولی این گزینه رو خالی میذارم.
اگر بخشی از طبیعت بودم : بخشیشو نمیخوام، همممهشو بدین (با لحن هلوشو بدم، لیموشو بدم 😁). میگم شما ببینین میتونین انتخاب کنین اصلا؟ کوهستان برفی، آسمون، رود آروم، رود پرخروش، دریا، اقیانوس، کویر، ساحل، جنگل، علفزار، دشت، کوه و... . همهش خوبه، همهش.
اگر حس بودم : رضایت
اگر غذا بودم : قابلیپلو
اگر شعر بودم :
نصف شبی، شش تا کتاب شعر گذاشتم جلوم تا اینو پیدا کردم، به نظرم چیز خوبی پیدا کردم :)
آبادم و خرابم، دریایم و سرابم
هم آتش و هم آبم، هم شب هم آفتابم
هم ماه هم پلنگم، هم آب هم نهنگم
هم شهد هم شرنگم، هم شیر هم شرابم
فارغ ز چند و چونم، هم عقل هم جنونم
هم سکتهی سکونم، هم نبض اضطرابم
گلزار و گلخنم من، تاریک و روشنم من
هم جان و هم تنم من، هم عشق هم عذابم
سودایی از محالم، رویایی از خیالم
دنیایی از سؤالم، دریایی از جوابم
با سادگی نبوغم، با تیرگی فروغم
هم راست هم دروغم، هم چهره هم نقابم
هم اینم و هم آنم، هم تیر هم نشانم
هم لوح آسمانم، هم خامهی شهابم
شرحی شگفت دارم، هم صفر هم هزارم
هم هیچ در شمارم، هم هست در حسابم
من ساز رگبریده، و آواز ناشنیده
هم خوابدیدهگنگم، هم گنگِ دیدهخوابم
از حسین منزوی
اگه اون همکلاسیم که یه روز اومد محل کارم و گفت چه متین و باوقاری، امشب اینجا بود و میدید چطوری تقلا میکنم تا ته یخمک رو بمکم و بکشم بیرون، حرفشو درجا پس میگرفت :)))
+ میرکس شکلاتی هم توصیه میشود.
از دست بعضی از مریضها میخوام سر به کوه و بیابون بذارم 😭 از دست دکتر هم همینطور. هر تصوری از دکتر زنان تو ذهنتون هست بریزید دور، یه خانم دکتر بسیار باحوصله و صبور رو تصور کنین که البته فسفس نمیکنه، ولی هیچ عجله و استرسی هم به مریض وارد نمیکنه. بعضا مریض میاد تو اتاق، نیم ساعت بعد میره بیرون 😭 مریضها هم خدا خیرشون بده، میان تو اتاق اصلا نمیخوان برن بیرون که! دم به دقیقه منشی میاد تو اتاق میگه خانم دکتر بیرون غلغله است، لطفا تندتر مریض ببینین، خانم دکتر لطفا یهکم سریعتر، خانم دکتر مریضها دو ساعته منتظرن و... حالا منشی هم خواهر خانم دکتره که جرأت داره هی تند تند بیاد یادآوری کنه. اینطوری میشه که من که عادت ندارم وسط کار چیزی بخورم، آخر وقت به حال هلاک میرسم. خانم دکتر هم فوقش یه چایی میخوره البته. اما به هر حال به تمام اونهایی که در نقش مریض میرن مطب، میخوام بگم که لازم نیست از صبوری دکترتون حداکثر استفاده رو ببرین. تمام دردهای تمام قسمتهای بدنتون مربوط به متخصص زنان یا هر دکتر دیگهای (بجز عمومی) نمیشه. لازم نیست تاریخچهی دودمانتون رو مفصل شرح بدین، حتی نیاز نیست دو ساعت هی تعریف و تمجید و تملق بگین یا حتی بعضی مریضها چنان شروع به احوالپرسی و چاق سلامتی میکنن و میشینن به تعریف خاطرات که آدم میگه این حتما با خانم دکتر قوم و خویشی چیزیه، ولی بعد میفهمی سه سال پیش یه جراحی کوچیک داشته پیش دکتر. ب بسمالله که رسیدین، تمام مشکلات مربوطه رو لیست کنین برای دکتر یا هر کسی که شرححال میگیره، الف، ب، ج، د و... نشه که برین معاینه بشین، دوباره کامل لباس بپوشین، نسخهتون نوشته بشه، ثبت سیستم بشه، موقع خروج از در بگین دکتر یه مشکل دیگه هم دارم، فلان! بعد دوباره تمام پروسهی معاینه یا سونوگرافی و نسخه و ثبت تکرار بشه 😭 که این روزی چند بار اتفاق میفته. یک چیزی هم که میخوام به آقایون بگم اینه که واقعا چه معنی میده شما حرف خانمتون رو باور نکنین و دکتر مجبور بشه شخصا احضار و شیرفهمتون کنه؟ مثلا یه خانمی امروز اومده بود که شوهرش باهاش بحث کرده بود که تو باعث سقط بچه شدی و هرچی خانمه میگه دکتر گفته تقصیر من نبوده، باور نمیکنه تا دکتر بهش بگه. یا یکی دیگه که اونم امروز اومده بود و قرار بود برای سومین بار سزارین بشه، میگفت شوهرم اصرار داره که شما منو توبکتومی کنین و چون قانون زیبای ایران اجازه و اختیار سیستم تولیدمثلی رو به خانمها مطلقا و به شوهران بعضا نمیده، این عمل باید غیرقانونی صورت بگیره. دکتر گفت چرا خوب شوهرت وازکتومی نمیکنه که خیلی راحته و پنج دقیقهای و اینا، گفت میگه برام ضرر داره و هرچی هم گفته که دکتر گفته هیچ ضرری برات نداره، حداقل از جراحی خانم بارها سبکتر و بیعارضهتره، قبول نکرده و گفته تو به خاطر خودت میگی. تا اینکه امروز اومد و دکتر بهش توضیح داد و درجا گفت چشم خانم دکتر، هرچی شما بگین :| چشم و... لاالهالاالله! به خانمت چه حسی دست میده که جلوی چند تا خانم دیگه شخصیتشو بیاری پایین؟ نشون بدی هیچ اعتباری برای حرفش قائل نیستی؟ اگه شک داری، حداقل خودت تنها برو پیش یه اورولوژیست، سوالتو بپرس و جوابتو بگیر. این خیلی زشته که دکتر خانمت که نه ماه پیشش رفتوآمد کرده، بفهمه که واسه حرف خانمت تره هم خرد نمیکنی.
دیگه فعلا غرهام همینا بود 😁
یه مورد هم داشتیم امروز که مامان جدید، زیر سونو، وقتی فهمید قلب جنینش تشکیل شده، چنان هقهق شروع به گریه کرد که چشای من و خانم دکتر هم نم زد :)) خدا همهی منتظِرین رو به منتظَرشون برسونه :)
شنیدم امروز نزدیک محل کار آقای، یه انبار کشف کردن، هفتصد متری، دو طبقه، پر از ماینر. همه رو ضبط کردن. بگو این برقا کجا میرفته هی قطع میشده :)
قرار بود دو هفتهی آخر تیر رو دکتر بره سفر. شنبه شوهرش و بچههاش رفتن، ولی دکتر نرفت :| البته منشی گفت که ممکنه بخواد با گروهان خانمهای فامیلش بره سفر و من امیدوارم این اتفاق بیفته و یکی دو هفتهای تعطیل بشیم.
وقتی یکی تو اتوبوس و مترو و جاهای عمومی ماسک نداره یا ماسکشو داده پایین و بقیه بهش اعتراض میکنن و اون در جواب میگه کرونا وجود نداره و کرونا کجا بود بابا، میخوام ازشون بپرسم ببخشید این اطلاعات رو دقیقا از کجا آوردین؟ البته کار به اینجا نمیکشه و خودشون بلافاصله میگن، فلان قدر آدم میشناسم که نه ماسک میزنن نه رعایت میکنن و نه کرونا میگیرن. یا حتی بعضیهاشون که دو ثانیه پیش گفتن کرونا وجود نداره، در کمال تعجب میگن خیلیها رو هم میشناسیم که گرفتن و خوب شدن :|| در اینجا دیگه به افق خیره میشم و صحنه رو ترک میکنم :))
چون پاراگراف قبل رو گفتم، اینا رو هم باید بگم. من نمیگم کرونا نیست، ولی به شدت در مورد روشهای جلوگیری از شیوع کرونا شک دارم. ماسک میزنم، ولی واقعا اعتقادی بهش ندارم. یعنی به نظرم سازوکار شیوع و بیماریزایی این ویروس، دقیقا مشخص نیست و ما صرفا کاری که از دستمون برمیاد رو انجام میدیم، یعنی حدس میزنیم که به احتمال زیاد ماسک بزنیم کمتر منتقل میشه، شیلد بزنیم کمترتر، دستکش بپوشیم کمترترتر، هندراپ استفاده کنیم کمترترترتر و... هر روز هم اطلاعات جدیدی به دست میاد. یه روز میگن هندراپ حتما استفاده کنین، سر تا پای خودتون و لوازمتون رو بعد ورود به خونه ضدعفونی کنین، یه روزم میگن انتقال از سطوح بسیار درصدش کمه. یه روز اون اوایل گفتن دو تا ماسک هیچ حفاظت بیشتری ایجاد نمیکنه، یه روز گفتن ماسک پارچهای هیچ فایدهای نداره، یه روزم بعدها گفتن ترجیحا دو تا ماسک بزنین، حتی اگه یکیش پارچهای هم باشه درصد محافظتیش بیشتر از یک ماسکه. اینا نشون میده، نه آمریکا و بقیهی کشورهای پیشرفته، نه چین، نه سازمان بهداشت جهانی و نه هیچ نهاد دیگهای دقیقا نمیدونه چه خبره. اطلاعاتی به دست میارن که مدام توسط اطلاعات بعدی نقض میشه. تنها چیزی که شاید بشه با اطمینان گفت اینه که اگه همه بشینن تو خونههاشون و بیرون نیان تا هرکی مبتلا شده یا خوب بشه یا خداینکرده فوت کنه، این روی ریشهکنی ویروس حتما تاثیر داره. که خب واضحه که چنین چیزی امکانپذیر نیست و البته باز هم خیلی خیلی عجیبه که چرا امکانمذیر نیست؟ چطور جهان نمیتونه دو یا سه هفته کاملا ساکت بشه و هیچکس بیرون نیاد. واقعا اینکه تمام کارهای دنیا رو برای دو سه هفته عقب بندازیم چرا باید اینقدر سخت باشه؟ به نظرم یه حاکم یا رئیسجمهور برای دنیا لازم داریم که در این مواقع همه رو هماهنگ کنه. راستی در مورد زایمانهای این دو سه هفته (چون چیزیه که نمیشه به تاخیرش انداخت) من داوطلب میشم که خونه به خونه برم. در مورد بقیهی بیماریها هم مطمئنا داوطلبینی وجود دارن یا حتی در مورد بقیهی کارهای فوق اورژانسی. بعد از این دو سه هفته میتونین ما داوطلبین و البته کسانی که باهاشون ملاقات داشتیم رو به مدت دو سه هفته یا بیشتر قرنطینه کنین و بعدش تمام! جدا سختتر از این وضعیت بیشعوریه که میگن قراره هفت سال دیگه هم ادامه پیدا کنه؟ :/
و در انتها یک سوال از خانمهای محترم:
من دنبال یه رنگ موی موقتی میگردم که بلافاصله بعد از یک بار شستن پاک نشه و حداقل یک هفته (مثلا دو سه دفعه شستشو) بمونه و از طرفی اکسیدان و اینها هم لازم نداشته باشه و بعد از پاک شدن، مو دقیقا به رنگ اولش برگرده. اگه کسی همچین رنگی رو میشناسه لطفا بهم بگه.
امروز یکی از همکارهام یه هدیه بهم داد، بی مناسبت، بی دلیل و بی توضیح حتی. یه مانتوی تابستونیه به سایز XXL 😁🤣😂 تازه بنده خدا میگه یه روز مانتوتو یواشکی پوشیدم که سایزت دستم بیاد. دستش درد نکنه، تقریبا سلیقهمو خوب شناخته. گشادیش هم طوریه که به مدلش میاد.
میگم درسته که من محبوبیت از سر و روم میریزه :)) ولی خب شمام سعی کنین بی مناسبت به آدم هدیه ندین. من سعیمو کردم و موفق شدم که مشکوک نشم، ولی انصافا تو این دنیا و این دوره و زمونه میتونه حرکت مشکوکی باشه.
+ تموم نمیشه. میگن دنیا میگذره، همه چی میگذره، ، ولی هیچی نمیگذره. تقریبا دارم دیوانه میشم. ای کاش یه قرصی بود که میخوردم و حداقل دو سال دیگه بیدار میشدم. زمانی که به احتمال زیاد قضیه تموم شده باشه. باورم نمیشه زندگی آروم و بیغصهم یکباره اینطور وحشتناک طوفانی شده باشه، باورم نمیشه.
امیرعلی: خاله، فقط ماشین داخلی نخری!
من: مگه قراره من ماشین بخرم؟
امیرعلی: بعله. فقط یادت باشه داخلی نخری.
من: باشه.
امیرعلی: چون اگه توش چهار پنج نفر بشینن و با سرعت از روی سرعتگیر رد بشی، شاسیهاش میشکنه.
من: آها! -_-
یکی دو هفته پیش هم اومد نشست کنارم، گفت خاله میدونی فلان ماشین ساخت کدوم کشوره؟ (حتی یادم نیست اسم ماشینه و کشوره چی بود :))) بعد من خواستم مثلا روشو کم کنم، هی اسم ماشین میگفتم، هی اون کشور سازندهشو میگفت. جدی فکر میکردم یه جا کم بیاره، ولی حتی وقتی حدسی هم میگفت، حدسش درست بود. از دست بچههای این دوره زمونه با این علائقشون.
یکی دو ماه پیش قرار بود من ماشین بخرم، با مساعدت آقای. ولی حجت پیشدستی کرد و خرید. ما کلا یک جای پارک توی خونه داریم، یک جای پارک تو کوچه که تازه اونم محل مناقشه است. واسه همین قضیهی ماشین خریدن من کانلمیکن تلقی شد. شانسه دارم واقعا؟ :||