چند وقت قبل دکتر گفته بود شماره پاست رو بده برای واکسن ثبتنامت کنم. که البته هم خانواده گفتن خطر داره، نزن، هم خودم یادم رفت. امشب دوباره گفت چرا نفرستادی؟ بفرست دیگه، از دو هفته دیگه قراره واکسیناسیون شاغلین مطبها رو شروع کنن. بعد خودش گفت البته به ما واکسن آسترازنکا میرسه. من به فلانی زنگ زدم که اگه بشه اسممو با درمانگاه رد کنه که اسپوتنیک بزنم که گفت به اونا هم آسترازنکا میرسه. (به خاطر عوارضی که جدیدا برای آسترازنکا عنوان شده). من از واکسن نمیترسیدم که، حالا خانواده از اینور، دکتر از اونور دارن القای ترس میکنن. البته هنوز هم نترسیدم، ولی ببینم اینا موفق میشن منو بترسونن یا نه :)) ناگفته نماند از اون سوزنی که قراره بخورم خییییلی میترسم 😂🤣😁
دیگه اینکه امشب میگفت بیا فردا بریم دره ارغوان. یه جاییه نزدیک طرقبه. قبل از اینکه من حرفی بزنم اون یکی همکارم گفت خانم دکتر، خانم فلانی که روزه میگیره. دکتر گفت خب بگیره، اونجا که روزهش شکسته نمیشه. آخه من پنج صبح، هلک و تلک، زبون روزه با شما بیام دره ارغوان، بشینم صبحانه خوردن شما رو تماشا کنم؟ :)))
بار اول بود اسم دره ارغوان رو میشنیدم. میگن فقط تو اردیبهشت ارغوانی میشه *_* که امسال کل اردیبهشت ماه رمضونه شکر خدا :) کاش لااقل یهکم دورتر بود، روزه قصر بود، میرفتیم اونجارم میدیدیم. البته با دکتر که نه، با خانواده.
- تاریخ : چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۰۰
- ساعت : ۲۳ : ۴۳
- نظرات [ ۴ ]