چقد اینجا صداست، قبلا چطوری اینجا تمرکز میکردم مینوشتم؟ الان تو متروام. امروز همینجوری با جیمجیم گفتیم با مترو بریم.
اون روز قرار بود از گلمون بنویسم، فولادین :) اسمش فیلودندرونه که ما فولادین میگیم بهش. ایشالا مقاوم و فولادینم بمونه. یه روز برگشتنی یهویی رفتم بازار گل فتحآباد و این گلدونو خریدم، به اسم جیمجیم. چون خودم که گلوگیاهی نیستم، آب و کود و نور و ایناشم با جیمجیمه و من یادم نمیمونه. حدود یکی دو هفته پیش، یه چیزی فک کنم از دست جیمجیم افتاد و یکی از برگاش شکست. فعلا گذاشتیم تو آب ببینیم آیا قلمه میشه یا نه. یعنی آیا میشه به روش قلمه تکثیرش کرد یا نه. گلهای زیادی نیستن که من بگم خوشگلن، ولی این به نظرم خوشگله:
دیگه اینکه اون روز میخواستم چند تا عکس از دیوار محل کار جیمجیم بذارم. منم تو همون کلینیک کار میکردم، ولی اتاق جیمجیماینا کلا متفاوته. هم حوزهی کاریش هم جوش. بیشتر بیماراشون هم بچهان. اینا چند تا عکس از دیوار اتاقشونه که بعضیاشو قبلا گرفتم و بعضیاشو امروز. همه رو بچههایی که میان پیششون کشیدهن. بعضی از این بچهها حتی تو مسابقات و جشنوارههای خارجی تو نقاشی مقام آوردهن. به جهت حفظ حریم خصوصی و عدم افشای اطلاعات بعضی جاهاش سانسور شده. اون آقایی هم که هی منشن شده تو نقاشیا، همین همکار و مافوق جیمجیمه که بچهها عاشقشن و چند پست قبل هم گفته بودم آدم دلگندهایه و کلی تا حالا به کسبوکار جدید ما کمک کرده.
این هم من و جیمجیم، امروز، تو ایستگاه مترو:
- تاریخ : يكشنبه ۸ ارديبهشت ۰۴
- ساعت : ۱۶ : ۵۸
- نظرات [ ۲ ]