دیروز سفارشا رو بستهبندی کردم و کاروبارامو راستوریس کردم و چند تا عکس ادیت و تو صندوق بیان آپلود کردم که پست بذارم. وسطا بازم کار پیش اومد و دیگه ظهر شد، وضو گرفتم که نماز بخونم بعد بریم برای تحویل سفارش. گفتم عصر پستو تکمیل کنم. در کل هم پست گذاشتن من همینطوریه، قطره قطره جمع میگردد نهایتا اینقدر میگردد. چادرو پوشیدم واستادم که دیدم حالم بده و دارم بالا میارم. جیمجیم یه ضدتهوع بهم داد، ولی چند دقه بعدش بالا آوردم. باز یکی دیگه خوردم و باز بالا آوردم. یکی دیگه خوردم و باز بالا آوردم. همینجور تهوع و استفراغ داشتم. از یه جایی محتویات معدهم تموم شده بود، فقط عوق خالی میزدم که چقدر بدتر و سختتر از استفراغ معمولیه 🤢 جیمجیم با تپسی سفارشا رو فرستاد. منم زنگ زدم به حجت که تنها شخصی بود که خونه بود اون موقع. بقیه یا بیرون شهر بودن یا سر کار. دیگه حجت، با ماشین خودم، من و جیمجیمو برد درمانگاه. طبق تجارب قبلیم، تعرفههای درمانی برای پاسپورت اقامتی، معادل آزاد برای ایرانیهاست. ولی اونجا تعرفه تقریبا دوبرابر گرفتن ازم. دیگه با سرم و چند تا آمپول برگشتیم خونه و جیمجیم سرممو وصل کرد. بعدش تهوع و اینام خوب شد، ولی گیج بودم خیلی. نوشتههای تو گوشی رو نمیتونستم درست بخونم. تاری و دوبینی پیدا کرده بودم که به مرور یهکم بهتر شد، ولی تا همین الان هم یهجورایی منگم. دیگه خلاصه نشد دیروز پسته رو بذارم. ایشالا امروز بشه.
امروز عصر قراره با زنداداشم برم مطب دکتری که چند سال پیش باهاش کار میکردم. بعد از چند سال قراره ببینمش. یهکم آدم سردیه، منم که خیلی گرم نمیتونم بگیرم. کلا نمیدونم قراره چه برخوردی داشته باشیم و چی بگیم و چی پیش بیاد.
جیمجیم معتقده من خودمو واسه مامانم لوس میکنم. ناز میکنم براش تا نازمو بکشه. اول یهکم جا خوردم از این حرفش. ولی طی روزهای بعد از ابراز این نظر دقت کردم و فکر کردم، دیدم بیراه هم نمیگه. من خودمو واسه مامانم و گاهی واسه جیمجیم لوس میکنم، چون این دو نفر نازمو میکشن. شاااید مثلا بابامم بکشه اگه ناز کنم، ولی خیلی راحت نیستم خودم. خداروشکر میکنم که کسی هست که میتونم براش ناز کنم.
- تاریخ : شنبه ۷ ارديبهشت ۰۴
- ساعت : ۰۶ : ۲۰
- نظرات [ ۵ ]