اول تولد امام رضا رو به همه تبریک میگم :) بعد آقا ما یه کاری کردیم. یعنی چند تا کار کردیم. هفتهی پیش من گفتم بیا جوجه بخریم بزرگ کنیم. جیمجیم هم با اینکه موافق نبود ولی موافقت کرد. به حجت گفتم برام قفس درست کرد آورد تو حیاطمون نصب کرد، خاکاره هم از دوستای نجارش گرفت و ریخت کفش.
دیروز هم من و جیمجیم و عسل (خواهرم) و پسرش و پسر هدهد (اون یکی خواهرم) رفتیم سر خیابون و شش عدد جوجه گوگولی خریدیم 😍 حالا ما شیش تا بچه داریم :))) دو تاش مال حجت و عسله، بقیهش مال ما. یکیش از بقیه بزرگتره، فک کنم دو ماهه اینا هست. اونو اسمشو گذاشتیم بلک. از این کوچیکا یکی مال جیمجیمه، به اون میگیم نشاندار. یکی دیگه هم شبیه نشانداره با خالهای بیشتر، شده خالدار. یکی دیگه آرامش، چون خیلی بیشتر از بقیه آروم و بیحرکت میمونه و من خواستم بجای اینکه فکرای بد کنم که حالش خوب نیست و اینا، فک کنم فقط آرومه. یکی هم از بقیه بزرگتره و حجت انتخابش کرده و میگه خروسه، اون شده آقابزرگ. میمونه یکی که کوچیکتر از بقیه است و ایشالا که مرغه و قراره باشه خانوم کوچیک :)
به ترتیب از چپ: خالدار، آرامش، خانوم کوچیک، نشاندار، آقابزرگ، بلک.
و یه کار دیگه اینکه دیروز قبل از اینا، رفتیم بازار گل فتحآباد که خاک بخریم تا قلمهی قاشقی که جیمجیم از کلینیک آورده رو بکاریم. رفتن همانا و برگشتن با یه فیکوس خوشششگل و دو تا گلدون واسه قاشقی و فولادین و خاک و ورمیکمپوست و یه سری سنگهایی که ته گلدون میریزن و اسمشو نمیدونم و سم و قارچکش همانا.
خیلی حس خوبی دارم از ورود مهمونای جدیدمون :)
- تاریخ : جمعه ۲۰ ارديبهشت ۰۴
- ساعت : ۱۶ : ۲۲
- نظرات [ ۳ ]