وقتی قصد خرید جوجه داشتم همه سعی میکردن منصرفم کنن. خواهرم میگفت تو تا حالا این کارو نکردی نمیدونی چقدر سخته. مامان و بابام میگفتن معلوم هست تو چیکار میکنی؟ قنادی میکنی؟ دامپروری میکنی؟ حجت هم با اینکه عشق پرنده است و خودشم قفس و دمودستگاهشو درست کرد و موافق بود، ولی گفت بلدرچین بگیر، چون جوجهی مرغ و خروس خیلی سختتر از بلدرچینه. حتی امیرعلی پسرخواهرم میگفت خاله یه پرندهی باکلاس بگیر مثل مرغ عشق یا عروس هلندی. که جیمجیم گفت خالهت اگه بتونه تمساح و کروکودیل میگیره، تو میگی پرندهی باکلاس؟ البته که تمساح دوست ندارم بگیرم. من واقعا فقط مرغ و خروس و گوسفند و بز و بزغاله و گوساله و اسب و خر و قاطر و شاید مثلا شتر اینا دوست دارم نگه دارم. و البته میدونم کلا حیوون وابستگی میاره. حتی اینایی که برای گربه و سگشون عزاداری میکنن هم درک میکنم. این جوجهها حتی به اسم فرضیشون هم واکنش نمیدن و فقط هم دو روزه اینجان، ولی الان که دو سه تاشون علائم مریضی نشون میدن دارم غصه میخورم که اگه بمیرن چی؟ مسلمه کسی که چندین سال یه سگ یا گربه رو نگه داشته و ارتباط عاطفی داشته باهاش (دوستش داشته، مثل من که این جوجهها رو دوست دارم) و اونا حتی واکنش داشتهن و احساس نشون میدادهن، آدم ناراحت میشه بمیرن. البته که نگهداری سگ و گربه موردپسند و تایید و سلیقهی من نیست و مثلا تو خونهای که سگ نگهداری میشه نمیتونم رفتوآمد داشته باشم. ولی درک فهم این ارتباط رو دارم.
احساس دلتنگی میکنم. گاهی اصلا نمیتونی مسائل این دنیا رو حل کنی. سعی میکنی یه گرهی رو باز کنی ولی کورش میکنی. دلم برای حرم تنگ شده. خیلی روزه که دلم میخواد برم، ولی مثل اینکه نخواستهن منو ببینن...
- تاریخ : شنبه ۲۱ ارديبهشت ۰۴
- ساعت : ۱۸ : ۳۴
- نظرات [ ۲ ]