مونولوگ

‌‌

تهرانم آرزوست

 

بیست و سه ساعت و نیم تا بیست و سه ساعت و پنجاه و نه دقیقه در روز تصمیمم بر فعلا ننوشتن باقیست و یک الی سی دقیقه در روز دلم می‌خواهد چیزی بنویسم. البته قدرت این دقایق خیلی ضعیفند. در حال حاضر در این دقایق به سر می‌برم و بگذار تا وارد آن ساعات سرد نشدم کار را تمام کنم. توضیحی اگر بخواهم بدهم باشد برای بعد. فعلا می‌خواهم بگویم دلم تهران خواسته. دلم یک شهر غریب بزرگ شلوغ مثل تهران خواسته. یک شهر ناآشنا که همراه یک آشنا بگردمش. من راه‌ها را با پیاده‌روی یاد می‌گیرم. دوست دارم بالا تا پایین و غرب تا شرق تهران را پیاده بروم و یادش بگیرم. بعد هم آنقدر با مترو بروم و بیایم که نقشه‌ی مترو را حفظ شوم. شهر من حس پیاده‌روی به آدم نمی‌دهد. آدم‌های آشنایش اهل شهرپیمایی نیستند. دلم یک بلیط می‌خواهد، همین امروز، به مقصد تهران، به مدت یک هفته و یک دوست آشنا که مرا دعوت کرده باشد و یک هفته با من بگردد.

 

  • نظرات [ ۲۳ ]
/ ضمیر
۱۳ خرداد ۰۰ , ۱۰:۵۳

تهران نیستم، ولی به شدت اهل پیاده‌روی و شهرگردی‌‌ام. وگرنه حتما دعوتت می‌کردم. (:

پاسخ :

خیلی ممنونم از دعوتت ^_^ ان‌شاءالله یه بار بیام اصفهان :)
من ...
۱۳ خرداد ۰۰ , ۱۵:۲۱

سلام

خوشحالم باز هم ستاره روشنت رو میبینم‎(:‎

کاش این بلیط همین امروز به دستت میرسید😍

پاسخ :

سلام
منم خوشحالم شما انقد کم می‌نویسی تو قرن جدید 😒
ستاره‌ی من اینطوری نصفه نیمه خاموش نمیشه. وقتی اینطوری میرم یعنی برمی‌گردم :)
کاشکی :)
^_^ khakestari
۱۳ خرداد ۰۰ , ۱۵:۳۳

ای کاش زودتر اعتراض کرده بودم، گویا یکم باعث شد ترغیب بشی و اون یک دقیقه وسوسه نوشتن پیروز بشه :)

 

هووووم خیلی خوبه ولی من تهران دوست ندارم.

بیا بریم یک شهر دیگه...

اصلا بیو شیراز :)))

تور لیدرت میشم...کل شهر پیاده گز میکنیم.

 

پاسخ :

آره، ولی هر چیزی به وقتش اتفاق می‌افته :)

تهران به این خوبی، چرا دوست نداری؟ :)
اصلا بیا بریم اصفهان پیش ضمیر :))

+ شروع کردم روضه‌ی شیرازو واسه مامان بابام می‌خونم، ولی فکر نکنم آخرش راضی بشن :)
ن. ..
۱۳ خرداد ۰۰ , ۱۷:۴۵

بریم؟

شمارمو بذارم؟ تا هفدهم فکر کنم بیکارم

از هتل و کرونا نمی ترسی؟ بیا من بیکارم دلمم مسافرت میخواد انصافا


بیا تو وبلتگم نظر خصوصی بذار شمارمو بهت بدم 

 

پاسخ :

فارغ از اینکه این یه هوس بود و جدی نبود و اجازه‌ی والدین هم لازم دارم، مچ شدن زمان‌هامون با هم خیلی مشکله. تو تا هفدهم بیکاری، من تا شونزدهم درگیرم، بعد تا بیست و سوم بیکارم.
البته من دارم سر سفر رفتن مذاکره می‌کنم، ولی خب بعیده به نتیجه برسم. اگه می‌رسیدم و زمان‌هامون هم جفت‌وجور می‌شد با کمال میل می‌رفتیم :)
مریم بانو
۱۳ خرداد ۰۰ , ۲۱:۰۵

سلام وبلاگت چرا محو کردی؟:)

 

برگرد عزیزم!

 

من خودم اگر یکی اینجوری بهم بگه عزیزم از خود بی خودمیشم و حتما برمیگردم:)))

 

ولی جدی من خیلی پستات دوست دارم کاش 23ساعت و45دقیقه دلت نوشتن بخواد

پاسخ :

سلام
نه اصلا جواب سلام نباید بدم که :)
رفتی پشت سرتم نگاه نکردی، بعد تازه میای به یکی دیگه میگی برگرد؟؟؟ :)))

ازخودبیخود نشو، فعلا کشته مرده‌های وبلاگتو جمع‌آوری کن، کار زیاد داری :)
جدی بشین قشنگ بنویس، طنزت خوبه. اصلا بشین کتاب بنویس :)
Reyhane R .
۱۳ خرداد ۰۰ , ۲۳:۴۵

خوشحالم که برگشتی (:

پاسخ :

خوشحالم که شمام اینجایین :)
هر روز بهتون سر می‌زنم به امید پست جدید :)
س _ پور اسد
۱۴ خرداد ۰۰ , ۰۰:۲۷

سلام و عرض خوشامد ؟ بابت شروع مجدد وبگاه تان 

جنانجه مقدور است یک آدرس ایمیل و یا وبلاگی چیزی دائمی برای روزهایی که در محاق تشریف دارید اعلام کنید تا ارادتمندانی جون من که قصد پیگیری احوال و سلامتی جنابتان رادارند دست بدامن اغیار نشوند!؟شرحش البته مفصل است بماند تا بعد.......

برای تهران رفتن تان هم این بدیهه بنظرم رسید که :

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

 سایه عافیت و عزت ایضا" پدر و مادر محترم برسرتان همواره مستدام

یاحق خدانگهدار

پاسخ :

سلام
من واقعا شرمنده‌ام. چیزی شده؟ میشه به منم بگین؟ یه‌کم افکارم مشوش شد.
یک وبلاگ دیگه دارم به آدرس http://yellowin.blog.ir/ که قبلا هم اینجا گذاشته بودم آدرسش رو و تو این مدت هم باز بود. ولی حقیقتا فکر نمی‌کردم کسی جویای احوال بشه. عذر می‌خوام اگه خاطرتون مکدر شده.
اتفاقا تنها رفتتش خوبه :)
مریم بانو
۱۴ خرداد ۰۰ , ۰۰:۴۶

کسی به من نگفت برگرد عزیزم خب:)

 

من برگشتم تو هم باز آ :))

 

تسنیم جان بی شوخی اگر بیای تهران خوشحال میشم میزبانت باشم

 

بیا بریم ددر دودور دوتایی :))

 

 

پاسخ :

خب برگرد عزیزم خب :))
جدی، به شکل جدی برگرد، نه نصفه نیمه و هر سه چهار ماه یک پست!

مگه تو تهرانی؟؟‌ :)) من منظورم دعوت و میزبانی به اون شکل نبود، منظورم این بود فقط یکی باشه که بدونه الان کدوم سر شهریم و گم نشم :)) دیگه باید یک هفته وقتتو خالی کنی خانم دکتر اگه بیام. ولی خب نترس، نمیام :)
مریم بانو
۱۴ خرداد ۰۰ , ۰۰:۵۹

نه خیالت راحت هستم :) 

 

اقا من اون یکی قالبتم دوس دارم اون حس خوبی میده

 

این زیادی سرده!لرز کردم:)

 

زهره ترک شدم اصن!

 

توبیا قول میدم دوتایی گم بشیم:))))

پاسخ :

خب خدا رو شکر :)

این با الان من بیشتر جوره، الان یه‌کم خودمم سردم :)

گفتم نترس که، ای بابا یکی دو ماه که بیشتر نمی‌خوام بمونم :)
مرسی تورلیدر :)
واران ..
۱۴ خرداد ۰۰ , ۰۳:۴۴

پیامتو وقتی تو وبلاگ خاکستری دیدم خیلی خوشحالم کرد ^__^

گفتم دم خاکستری گرم کاری کرد تسنیم هی حداقل حرفی سخنی بگه :))

با کامنتت حالم خوب شد :)

اومدم وبلاگت دیدم دسترسی به تماس باهات نداریم خب ولی امیدوار بودم که برمیگردی و مینویسی :)

که خدا رو شکر برگشتی !

 

سلام بر تسنیم عزیزم 

خوبی عزیز گیانم ؟!:)

خوشحالم دوباره برگشتی ❤❤❤

 

با وجودی که اهل تهران نیستم و ساکن اونجا نیستم ولی هر بار میرم اونجا بجز منطقه طرف انقلاب و نهایتش مترو کجا بود یادم رفت 😅

( او بعد از چند دقیقه یادش آمد ) مترو سمت پارک دانشجو ها یادم اومد (دو ساله بخاطر کرونا نرفتم بایدم یادم بره :دی )  و تا حدودی خیابون های جمهوری سمت پاساژها رو هستم 

و میتونم باهات پیاده بیام عامو :)) بقیه جاها مترو جواب میده ؛) 

ولی حیف کلا تهران نیستم :|:(

که دعوتت کنم خانوم جانم ❤

بدبختی الان کرونا هم هست وگرنه همین الان فرز (نمیدونم درست گفتم یا نه ؟! ) طور بدون فوت وقت انصافا  آماده میشدم می اومدم تهران و میگفتم بهت پاشو توام بیا :)

و اصلا دو تایی میرفتیم یا خونه داداش بزرگم یا نهایتش میرفتیم خونه عمه ام :)

بقیه اعضای خانواده ام رو نمیگم چون این دو خانواده مهمان ، مهمان رو با آغوش باز قبول میکنند :)

خواهرمم مهمون مهمون رو خودش قبول میکنه ولی خواهرزاده هام متاسفانه اوکی نیستند :|:)

اصلا اینام نباشه دوتایی میرفتیم هتلی مهمانسرایی جایی همون حدودای انقلاب :)

و کلی تهران گردی میکردیم :)

باز ببخشید من تهران نیستم ولی قول اگر روزی روزگاری رفتم خونه خودم حالا یا تهران یا شهر خودمون دعوتی خونه خودم :)

میدونم الان میگی وعده سر خرمنه معلوم نیست که کی اتفاق بیافته :))

ولی خب بستگی البته به دعای شما و دوستانم داره :))

 

در کل ما آرزوم اینکه بیایم زیارت امام رضا 

شما آرزو دارین برین تهران :)

 

امیدوارم به زودی آرزوت برسی چون ما رو به آرزوی فرعی مون رسوندی اونم زیارت تسنیم عزیز تو وبلاگش ؛)

دیگه ایشالا از اینجا نری و همینجا بنویسی و ما هم بخونیم نوشته های شما رو  :)

 

مواظب خودت و خوبی هات باش ❤

 

 

پاسخ :

سلام :)
اون روز که کامنت گذاشتم، داشتم وبلاگ رو آماده می‌کردم برای برگشت. البته بعد از پست خاکستری :)
خیلی ممنونم عزیزم از اینکه در عین مهمون بودن منم دعوت می‌کنی :))
ان‌شاءالله به زودی و سلامتی صاحب خونه‌ی خودت بشی و هی دوستاتو مهمون کنی ^_^

نه عزیزم، جایی نمی‌خواستم برم. یک مدت خواستم دور باشم فقط :)

بازم ازت خیلی خیلی ممنونم دختر بامعرفت :)
هایـ تن
۱۴ خرداد ۰۰ , ۰۶:۱۸

تهران آره یه ویژگی که داره مسیرهای تکراری هم بری آدمای تکراری زیادی توش نمی‌بینی، یه بارم تو وبلاگ در موردش صحبت کردم که عشق گمشده‌ت رو شهرستان می‌تونی پیدا کنی ولی تهران نه :)

حالا بیاین حالا که حالتون رو بهتر می‌کنه، کلی هم که دوست دارین اینجا، ما هم دورادور مواظبتون هستیم، یعنی اگه گم شدین و هیچ راه دیگه‌ای نبود من با ماسک و قیافه مبدل میام نجاتتون می‌دم :)

پاسخ :

آره، چه ویژگی جالبی هم گفتین. خیلی خوبه که مسیر تکراری تکراری نباشه. البته اینجا هم کمابیش همینطوریه.
بعد هم عشقی که گم شده، همون بهتر گم بمونه :))
اومدن که جدی نبود، ولی از دیروز هرچی هم فکر می‌کنم هیچ‌کس تو تهران یادم نمیاد! الان خانم دکتر گفت هست تهران، دست شمام درد نکنه، نیروی پشتیبانی هستین، دیگه باید راه بیفتم فک کنم :)
ن. ..
۱۴ خرداد ۰۰ , ۱۱:۰۰

وبلاگتم نبندیا 

پاسخ :

باشه، بعد هفدهم نمی‌تونی بری؟ یه جایی جز تهران باشه چی؟
مهتاب ‌‌
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۰:۱۹

می‌شه منم بذاری تو ساکت ببری؟ :دی

پاسخ :

اتفاقا چمدونم بزرگه و لباسام پرش نمی‌کنه. اگه سی الی چهل کیلو باشی، شاید توش جا بشی :)
+ من فکر می‌کردم تو تهران زندگی می‌کنی!
مهتاب ‌‌
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۱:۵۱

نچ نچ نچ! هروقت وبلاگی رو دیدی اول برو قسمت دربارهٔ نویسنده‌ش رو بخون :دی

 

 

 

 

پاسخ :

مسلما اولین کاری که می‌کنم همینه. ولی خب یادم رفته بود کدوم شهری.
حالا بابل کدوم سمت ایران میشه؟ :)) هواش چطوره الان؟ سرده؟ واسه سفر چطوریه؟ 😁
من ...
۱۵ خرداد ۰۰ , ۰۴:۳۵

من همون چهارتا حرف اضافه رو هم تو بعدا مینویسم عذاب وجدان دارم و نصفشم قورت میدم😁

حالا که داری تا تهران میای بیا یه سر بریم قم زیارت😁 گردوندنت تو خیابونای تهرون با قول گم نشدن هم بامن

فقط قول نمیدم زنده و سالم بمونی😁

مهتابم گول بزن با خودت بیار😁

پاسخ :

منم همون بعدا رو میگم که هیچی توش نمی‌نویسی.
تهران نمیرم. فعلا می‌خوام برم شیراز، ببینم چی میشه :)
تو و مهتابم بیاین با هم بریم :)
فقط از الان دارم بابت گرما گریه می‌کنم 😭
من ...
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۱:۴۹

شیراز؟شیراااز؟شییییرااااز؟؟؟

ای قسمت و تقدیر😁

ای خاکستری مخ زن😁

والده گرامی هفته پیش گفت بیا بریم شیراز که به جدت رأی اش رو زدم که تو کرونا جایی نمیریم😅 وگرنه الان صدای منو میشنیدین از؟ بعله! خب فقط میتونم بگم خوش بگذره😭 لباس خنک بردار بستنی ام بخور😭😭😭

 

پاسخ :

عهههه! تو هم چه کارا می‌کنی! کرونا کجا بود بابا؟ #کرونا_دروغ_قرن! 😁 (لطفا کسی به روم نیاره سفر در کرونا رو 🙈)
انقدر عجله‌ای راه افتادم که شاید تا حالا هیچ سفری رو این‌طور بی‌تمهیدات نرفته باشم :)) کاش تو هم می‌بودی :)
مهتاب ‌‌
۱۵ خرداد ۰۰ , ۱۷:۵۲

بابل دانشگاهم بوده، شهر خودم یه جا دیگه است تو همون مازندران البته😉

پاسخ :

دعوت که نکردی، وگرنه تو ابن هوا باید سفر اومد سمت شما :))
مهتاب ‌‌
۱۵ خرداد ۰۰ , ۲۰:۵۶

والا به خاطر شرایط کرونا اگر دعوت می‌کردم تعارف و الکی بود. اگر کرونا تموم شه، قدمتون رو چشم :) ولی البته هوا گرم و شرجیه، گفتم بگم بعدا تصورت خراب نشه :دی

پاسخ :

تو به تعارف و الکی دعوت می‌کردی، منم به شوخی قبول می‌کردم :دی (اینم شوخی بودا، جدی نگیری 😁)
ای بابا! مازندران هم گرم باشه دیگه چی بگه آدم؟ :)
من ...
۱۶ خرداد ۰۰ , ۰۰:۲۴

جدی جدی رفتی شیراز؟

من داشتم روی پلن بی مخ زنی کار میکردم🤣

خوش بگذره😭 حافظیه ام برو😭 خونه قوام و دخترشم برو😭 باغ ارمم برو😭 سعدی ام برو😭 چمرانم برو😭 خیلی جاها برو اصن😭😭😭 شاهچراغم هست راستی😭 اونم برو😭 بازار وکیل و سرای مشیر هم برو😭😭😭

خوش بگذره خانوم مونولوگی

ایشالا تو مسیر برگشت ببینیمت😁 واقعا به قدرت تصمیم گیریت احسند میگم😁

خوش بگذره ایشالا با دست پر و استخون سبک برگردی😍😘

پاسخ :

هنوز نرسیدم البته :)
پلنت جواب نمی‌داد، چون تو بیست و هفتم می‌خواب بری تهران، من تا آخر هفته بیشتر تعطیل نیستم. بعدش نمی‌تونم جایی برم.
بیشتر دوست دارم باغ‌هاشو برم 😁 هر باغی رو چند دفعه چند دفعه میرم 😆
ان‌شاءالله :) ممنون
طراحی لوگو
۱۶ خرداد ۰۰ , ۰۰:۵۵

سلام

خوشحالم باز هم امدید

ممنون وبلاگتون بهترینه

پاسخ :

سلام
جدی که نمیگید؟ o_O
من ...
۱۶ خرداد ۰۰ , ۱۱:۵۹

مهم اینه که پای در راه نهادی و تموم😍

حافظ و سعدی و سرای مشیر و کلا هرجایی تو شیراز اول باغه بعد یچیز دیگه😁 یه باغ عفیف آبادم هس که خودم نرفتم

ولی همه جا تو شیراز پر از درخت سرو و گل و گلکاریه😍

آقاااا پست بزن بنویس عکس بده ها

خشک و خالی نری و برگردی ما اینجا تو سفرتون شریک نباشیم😍

پاسخ :

آره دیگه،سفر هم داره تموم میشه کم‌کم :))
آره، همه جا دار و درخت هست :)
باشه، احتمالا بعد از سفر پست بذارم.
آسـِ مون
۲۷ خرداد ۰۰ , ۱۶:۵۸

تسنیم؟؟

خودتی؟؟

هووففف

پاسخ :

خودمم :) خواب دیدی به دیار باقی رفتم که می‌پرسی خودمم؟ :)
آسـِ مون
۲۷ خرداد ۰۰ , ۲۳:۲۴

خدا نکنهه دختر

وبلاگتو بسته بودی منم از همه جا بی خبر

با اون شعری که نوشته بودی فکر کردم رفتی که رفتی از بلاگستان☹

پاسخ :

اون مدت خیلی ناراحت بودم. هنوز هم درست‌وحسابی دست و دلم به نوشتن نمیره.
ببخشید اگه ناراحتت کردم. خیلی ممنونم از لطفی که به من داری :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan