وقتی به مامان و خواهرهام گفتم میخوام برم سفر، گارد گرفتن و مخالفت کردن. اما وقتی به آقای گفتم با اینکه متوجه شدم ته دلشون راضی نیست، به راحتی گفتن برو. فارغ از اینکه این برو، ماحصل یک عمر اعتمادسازی بوده، تفکر منطقی آقای رو دوست دارم. کشوری که امنه، زن و مرد روزانه هزاران سفر انجام میدن و حالا با اندکی اغماض کسی علنا نمیتونه به کسی آسیب بزنه، دلیل موجه اجازه ندادن چی میتونه باشه؟
گفتن سفر تنهایی خوش میگذره؟ گفتم تو شیراز یه دوست دارم. گفتن دوستت شیراز چیکار میکنه؟ (یعنی چطوری تو شیراز دوست پیدا کردی؟) نمیتونستم بگم دوست مجازی و وبلاگیه. بعد چطوری وبلاگ رو توضیح میدادم؟ و اصلا مگه میخواستم وبلاگ رو توضیح بدم؟ گفتم من تو دانشگاه از اقصی نقاط ایران همکلاسی و دوست داشتم. گفتن آها، راست میگی. چون نتونستم مستقیم دروغ بگم، تلویحی دروغ گفتم :| وجدانم هم در عذاب بود تا امروز صبح که موقع صبحانه، به مامان و آقای، وبلاگ رو به صورت کلی توضیح دادم و بعد گفتم که دوست شیرازیم، یه دوست مجازی و وبلاگی بود و بار اول بود که میدیدمش. مامان فوری ناراحت شدن و گفتن من نمیدونم وبلاگ چیه و نمیخوامم بدونم و از دوستیهای اینترنتی خوشم نمیاد و تو چطور رفتی خونهی کسی که نمیشناسی و تو اینترنت باهاش آشنا شدی؟ (این اعتراض رو به کلیت حرکت من وارد کردن، وگرنه همون روز اول که رسیدم شیراز و مامان با مامان خاکستری صحبت کردن، کاملا اعتماد بینشون شکل گرفته بود) ولی آقای هیچی نگفتن. مطلقا هیچی. یه ردی از تردید به این فضا تو صورتشون بود، ولی هیچی بروز ندادن. تقریبا میشه گفت داشتن بهش فکر میکردن و احتمالا بعدا در موردش تحقیق خواهند کرد. چون آقای برخلاف مامان به فضای مجازی علاقمندن و حتی هر سوالی داشته باشن میرن گوگل میکنن 😃 بعدش هم من یک سخنرانی غرا در مورد درجهی عقلانیتی که تا حالا از خودم نشون دادم و کارهایی که تا حالا کردم و کارهایی که میتونستم بکنم ولی نکردم و چیزهای دیگه از خودم دروکردم و مامان هم تقریبا قانع شدن که وبلاگ نوشتن و دوست وبلاگی داشتن، لزوما چیز بدی نیست و اینگونه شد که من عملا ماجرای وبلاگنویسی خود را لو دادم 🙃
+ اعتراف میکنم این اعتراف تحت تاثیر خاکستری و مامانش بود. مامان خاکستری کاملا در جریان وبلاگنویسی خاکستری بود و من و خاکستری جلوی ایشون غیبت بلاگرا رو میکردیم 😂🤣 دیگه با خودم گفتم پس مامان باباها هم میتونن با وبلاگ ارتباط بگیرن :)) البته مامان یهکم در برابر هر چیز جدیدی مقاومت دارن که بعد از مدتی که بشناسنش، اوکی میشه.
+ حلال کنین، پشت سر همهتون غیبت کردیم اون چند روز 🤣😂🤣😂
- تاریخ : جمعه ۲۱ خرداد ۰۰
- ساعت : ۱۲ : ۱۷
- نظرات [ ۱۱ ]