آنقدر گرسنهام که نگویید و نپرسید! کاش همهی غذاهای خوشمزهی عالم الان اینجا بود و من میخوردمشان. کاش میتوانستم جلوی ملت بیمار، چیزی بخورم که همین الان چیزی سفارش میدادم یا میرفتم پایین و میخریدم و میخوردم. کاش کیک شکلاتیام را صبح نخورده بودم و توی کیفم بود و الان میخوردم. کاش در محل کارم یک یخچال اختصاصی داشتم و اجاق گاز و اینها که هر چه میخواستم الان میپختم و میخوردم! کاش مریضها زودتر تمام میشدند و بعدش من غیب و ناگهان در خانه ظاهر میشدم و شام میخوردم. کاش الان یک نفر از در وارد شود و بگوید نذر کرده به کادر زحمتکش درمان، یک پرس چلوماهیچه بدهد. کاش شوهر خانم دکتر زنگ بزند و بگوید پسرشان یک تجدیدی در کارنامهاش دارد و همین حالا دو نفری باید بروند مدرسه و برای کلاسهای تابستانی ثبتنامش کنند و بعدش دوباره من غیب شوم و اینها. راستی، کاش میشد همین الان شرکت برق اطلاعیه صادر و برق این منطقه را قطع میکرد و بعدش باز هم من غیب میشدم و اینها. کاش حداقل بادمجان ظهر را کامل خورده بودم 😭😭
- تاریخ : دوشنبه ۲۴ خرداد ۰۰
- ساعت : ۲۱ : ۰۶
- نظرات [ ۱ ]