نامهای به گذشته
شجاع باشه. لطفا شجاع باش. التماس میکنم شجاع باش. از گفتن حرفات نترس. از قضاوت معلمهات نترس. از رفتار خلاف جریان آب نترس. از بیرون اومدن از حصار عرف و خرافه نترس. نهایتش اینه که آدمها دوستت ندارن. به اطرافت که نگاه میکنی چند تا آدم میبینی که بتونی نظرشون رو محک قرار بدی؟ پس واقعا مهم نیست که آدمها دوستت نداشته باشن. این غیرممکنه که کل دنیا ازت بدشون بیاد، پس نترس و سعی کن واقعا اون چیزی که فکر میکنی درسته رو بگی و انجام بدی.
اون روزی که تو کلاس دوم راهنمایی با میم درگیری فیزیکی پیدا کردی، از اینکه بار اولته خارج از خونه! کتککاری میکنی، نترس و بزن! از اینکه ازت بزرگتره نترس و بزن. از اینکه چنگال داره و صورتت رو خنج میکشه نترس و بزن. لطفا بزنش تا دیگه غلط اضافه نکنه. جلوی هر کسی که میخواد با زور بدنی بهت زور بگه وایستا. اونقدر کتک بخور که بمیری، ولی وایستا و بمیر.
به خاطر حرف بابو کلاس حفظ و تفسیر رو ول نکن. خودت میدونی که بزرگترین برکات رو از اون کلاس داری. اون دوره از زندگیت کاملا متمایز از بقیهشه. اینکه کسی بهت بگه خوبی، نباید آزارت بده. اینکه فکر کنن فرشتهای نباید باعث بشه دچار عذابوجدان بشی. گریه نکن، میدونم که هیچوقت ازش حرف نزدی، چون مثل خوره روحتو خورده. نباید فکر کنی که وقتی باطنت به اندازهی ظاهرت خوب نیست و بقیه بهبه و چهچه میکنن، دچار ریا شدی. تو فقط یه بچه بودی، نسبت به الانت واقعا معصوم بودی، راه حذف ریا از زندگیت این نبود که کلاس حفظ رو ول کنی. که بگی من اون علامهی عابدهی زاهدهای که فکر میکنین نیستم. چیزی اثبات نخواهد شد. اگه قرار بر این باشه، الان باید چادرتم برداری، چون تو درمانگاه چادر نداری. الان باید خیلی کارهای دیگه هم بکنی. ولی من از یه تجربه برات حرف میزنم. اینکه خودتو از محیط قرآن بکشی بیرون، برکت از زندگیت میره. بعد دهها بار سعی میکنی بهش برگردی، نمیتونی. هرچی داشتی رو هم از دست میدی. خودتم گم میکنی حتی. میرسی به جایی که بیست و شش سالته و خودتم نداری. گریه نکن، ولی ولش نکن.
سال کنکورت درس بخون. احمق نباش و شعار هم نده. من الان میدونم که تو واقعا به فیلد پزشکی و درمان علاقه داری. البته ممکن بود الان یه آیندهی دیگه باشه و بهت بگم که عاشق فیزیک هستی یا نجوم یا فلسفه یا سیاست یا باغبانی. ولی نیست و من فقط میدونم که اگه پزشک بشی هم دوستش خواهی داشت، هم موفق خواهی بود. حوزه هم الان میدونم که به دردت نمیخوره، بیخیالش شو. پس با بهانهی مزخرف "من نمیخوام برم دانشگاه" خودتو از علاقهت دور نکن. اما خوب کاری کردی که پشت کنکور نموندی. اگه میموندی مجبور بودی یا ترک تحصیل کنی یا اینکه به جای ترمی دویست سیصد، ترمی دو سه میلیون شهریه بدی. آخه این قانون سال ۹۲ئه!
اگه تونستی، جلوی ازدواج ناموفق داییها ح و ج رو هم بگیر. البته بعیده ازت بربیاد، ولی سعیتو بکن تا الان بتونی هی بگی "من مییییدونستم" "من که گفته بوووووودم"!
احمق! (معذرت میخوام، ولی لازمه) دانشگاه هم که رفتی درس بخون. دلت به الف خوش نباشه، باید با معدل بری ارشد، وگرنه ادامه تحصیل در کار نیست.
این یکی هرچند خیلی اذیتت کرده، ولی فقط بهش فکر کن. اینکه میتونی بیشتر با مردم دوست باشی و بیشتر باهاشون حرف بزنی. مخصوصا تو سال پیشدانشگاهی که حتی یه دوست هم نداری. سال بسیار مزخرفی خواهد بود برات. توصیه میکنم با اون دختره خوشگله، چشرنگیه، مذهبیه، شاگرد دومه، دوست صمیمی نشی. زندگیتون از هم فاصله داره. با قویدل بیشتر بپر. بقیهشونم یادم رفته، خودت بگرد یکیو پیدا کن دیگه. میتونی هم کلا بری همون مدرسهای که دوستای سوم دبیرستانت رفتن. باور کن یک سال تاثیر آنچنانی رو درست نخواهد داشت که بخوای بری مدرسهی بهتر. لااقل اینقدر منزوی نمیشی که بعدا تو دانشگاه اذیت بشی.
پولاتو جمع کن، مخصوصا اون اولا که تازه میری سرکار. دیگه بعدش از حقوقای میلیونی خبری نیست. همون موقع که آقای میگن ماشین قسطی میگیرم برات و قسطاشو بده، تا تنور داغه بچسبون! وگرنه حداقل تا بیست و شش سالگی که من خبرشو دارم، از ماشین خبری نیست. بعد هم در اولین فرصت یه لپتاپ بخر.
اولین کربلا رو نرو. دومین کربلا رو برو.
اون آخرین باری که بابو رو دیدی، و اون آخرین باری که بیبی رو دیدی، انقدر محکم بغلشون کن که... گریه نکن.
کار خیلی خوبی کردی پاتو نذاشتی تو اتحادیه. حداقل هنوزم ازش و از روابط حاکم برش خوشم نمیاد.
باید به خاطر این یکی، حتما یکی بزنم پس کلهت! بچه بگیر زبان بخون، زباااااان!
حول و هوش بیست و سه چهار سالگی تب کتابخونیت فروکش میکنه. پس تا وقتی هنوز علاقهمندی تا میتونی کتابای جامعهشناسی و فلسفه و تاریخ و سیاست و کتابای سنگین مذهبی و کتب اربعه شیعه و صحاح سته و امثالهم رو بخون. وگرنه بعدا هم خیلی خالی خواهی بود در این زمینهها، هم مغزت نمیکشه که حتی یه رمان بخونی.
خیلی نصیحت کردم، دیگه برو بخواب. آها راستی، سعی کن عادت زود خوابیدن در شب و زود بیدار شدن در صبح رو بعد دانشگاه هم نگه داری.
+ این یه
چالش بود، من شرکت کردم. شما شرکت نکنین.