مونولوگ

‌‌

بیست و چهار


یه جایی خوندم که یه بنده خدایی داشته دعا می‌کرده. بین دعاهاش گفته خدایا همین کوهی که اینجاست رو برای من تبدیل به طلا کن. خدا هم دعاش رو قبول کرده و کوه طلا شده. این شخص که خیلی هیجان‌زده شده بوده، گفته خدایا تو چقدر خوبی، چقدر قدرت داری، چقدر زیاد بخشنده‌ای! خدایا هرکی ازت کم خواست ریشه‌شو بسوزون! بالفور چپه میشه میفته! ناظر ماجرا میگه خدایا چرا؟ خدا هم میگه چون کم خواسته بود. فکر کردین یه کوه طلا چیزیه واسه من؟
فقط نمی‌دونم اینایی که تو قصه‌ها تعریف می‌کنن یکی به خدا گفته فلان، خدا هم جواب داده بهمان، مال چه دوره‌ای بوده. هروقت که بوده خوش‌به‌حالشون واقعا. تازه به اونا یه کوه یه کوه طلا می‌داده، به من هنوز مثلا یه ماشین هم نداده.
+ دری‌وری‌های ما رو ندید بگیرین، مقصود قصه رو دریابین :)


  • نظرات [ ۳ ]
من ...
۲۴ مهر ۹۸ , ۰۰:۵۳

بابا به زبون بی زبونی داره میگه ماشین میخوام ایهاالناس! یه گلریزون کنیم سر ماه تسنیم پشت فرمون باشه!

 

*ولی بی شوخی تو همین سفر شنیدم یکی از همسفرامون جدی جدی دعا کرده ماشین دار بشه سر ماه تو قرعه کشی یه فروشگاه برده!حالا خوددانی😁

پاسخ :

زبون بی‌زبونی کجا بود کربلایی؟ هزار بار حداقل همین‌جا هوار زدم :))




پا ییز
۲۴ مهر ۹۸ , ۰۶:۴۶

تازه م می گفته کوه طلا کم بوده خواسته :))))

پاسخ :

همین :)
س _ پور اسد
۲۴ مهر ۹۸ , ۲۲:۲۰

سلام این داستانک های مشکوک و شرک آمیز غالبا" زائده تخیلات این مداح ها و روضه خوان هایی است که وقتی کم میارند میگن : راوی میگه... یا میگن :یکی از برادرا تعریف می کرد ... و  هکذا 

خیلی در گیر نشو :)

وفقکم 

پاسخ :

احسنتم به شما که همیشه در جهت رفع شبهات و خرافات تلاش می‌کنید :)
سپاس
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan