- تاریخ : يكشنبه ۵ آذر ۹۶
- ساعت : ۱۹ : ۳۲
- نظرات [ ۲ ]
مسئله اینجاست که من از اول با خودم قرار کردم اینجا با خودم روراست باشم. یکی از ارکان این روراستی نوشتن از روی خاکستری، قهوهای، سیاه شخصیت و زندگیمه. البته که اغلب، آدمها تو گفتن نقاط قوتشون موفقتر از گفتن کاستیهاشونن. منم یکم انتقادپذیری کمرنگی دارم که بیشتر باعث این موضوع میشه. ولی خوب همونطور که دارم تلاش میکنم برای بالا بردن جنبهی نقد در خودم، برای رویارویی با نقصهای شخصیتیم هم گام برداشتم! و یکی از اولین کارهایی که باید بکنم اینه که بفهمم کجاها مشکل دارم. فلذا! سعی میکنم فکر کنم و بعد تا جای ممکن خودم رو به باد انتقاد بگیرم و جواب انتقادها رو هم بدم! چمدونم شاید اصلا بعضی اعتراضات و انتقادات وارد نبود، ها؟
+ تیتر: با حیوان درون خود با ملایمت صحبت کنید؛ مبادا رم کند!
- تاریخ : شنبه ۴ آذر ۹۶
- ساعت : ۲۳ : ۴۹
- نظرات [ ۳ ]
- تاریخ : جمعه ۳ آذر ۹۶
- ساعت : ۲۱ : ۵۹
- نظرات [ ۳ ]
- تاریخ : پنجشنبه ۲ آذر ۹۶
- ساعت : ۲۲ : ۱۱
- نظرات [ ۷ ]
- تاریخ : سه شنبه ۳۰ آبان ۹۶
- ساعت : ۱۷ : ۱۱
- نظرات [ ۹ ]
+ همونجا زیر عمود 1237 یه کتابچه پیدا کردم، مال کویت بود ولی به فارسی نوشته شده بود. چند تا از سؤالاشو دوست داشتم:
در خیمهگاه ایستاده داریم فکر میکنیم که اگر ما در کربلا بودیم در کدام خیمه بودیم؟
الف- اگر من ظالم هستم، به حقوق دیگران تعدی میکنم، حدود الهی را نادیده میگیرم، آن وقت در خیمه لشکر یزید هستم.
ب- اگر من تشنهی اقتدار هستم و برای اقتدار خود هر کاری میتوانم انجام دهم آن وقت در خیمهی عمر سعد هستم.
ج- اگر من دین را وسیله قرار داده دنبال دنیای خودم هستم، آن وقت من در خیمهی کسانی هستم که بعد از وعده نصرت به امام در مقابل امام صفآرائی کردند.
د- اگر من از وظیفهی خودم غافل بیپروا هستم و از مرگ میترسم، آن وقت در خیمهی کسانی هستم که بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام گریه و زاری میکردند ولی برای نصرت امام به کربلا نیامدند.
ه- اگر من عاشق دنیا نیستم و بدون ترس میتوانم حرف حق بزنم و در مقابل طاغوت زمان قیام کنم و از نصرت امام، هدفم قرب خداوند متعال است، آن وقت من در خیمهی سیدالشهداء هستم.
- تاریخ : دوشنبه ۲۹ آبان ۹۶
- ساعت : ۲۳ : ۱۵
- نظرات [ ۵ ]
در مورد اینکه چرا بیماران نیازمند اهدای عضو با ملیت افغان نمیتونن تو لیست انتظار قرار بگیرن نه، اما در مورد اهدای خون میخوام ازتون سؤال بپرسم. نمیخوام در حالت احساسی قضاوت کنم، بخاطر همین از شما میخوام در حالت آگاهانه برای من یه کم در مورد کیفیت توضیح بدین. در نظر داشته باشین که تمام خونهای اهدایی از نظر بیماریهای منتقله از راه خون آزمایش میشن.
"در ادامه از دکتر بشیر حاجی بیگی درخصوص این مساله که چرا از شهروندان افغان خون گرفته نشد پرسیدیم. وی در ادامه گفت: ما در سازمان اهدای خون از حالت احساسی خارج شدیم و به سمت آگاهانه پیش رفته ایم. واقعیت این است که در تمام دنیا ضوابطی برای اهدای خون وجود دارد.
حاجی بیگی در ادامه تعدادی از قوانین را مثال زد و گفت: یکی از شروط داشتن کارت ملی است. هرکس که کارت ملی نداشته باشد قادر به اهدای خون نیست. به هرحال ما ضامن خونی هستیم که از مردم دریافت می کنیم. و هیچگاه کیفیت را فدای کمیت نخواهیم کرد."
منبع
- تاریخ : جمعه ۲۶ آبان ۹۶
- ساعت : ۱۷ : ۳۲
- نظرات [ ۱۱ ]
- تاریخ : جمعه ۲۶ آبان ۹۶
- ساعت : ۱۲ : ۱۴
- نظرات [ ۸ ]
گوشام از دو طرف، پهلوهام، پاهام، کتف راست و چپم و حتی دهنم صاف شده! از بس در حالت درازکش بودم دیروز صبح تا حالا. میگن آدمی ناشکره همینه دیگه. اومدنا قطار گیر نیومد، همین راه بیست و هف هش ساعته رو با اتوبوس اومدیم. حالا قطار رو هم ناشکری میکنیم.
از گروه پنج نفرهمون چهار نفر مریضن! خدا کنه من بین این همه میکروب مریض نشم😆 چیه همه فک میکنن عراق مرکز مریضی و میکروبه؟ از هر دو نفر یه نفر مریض برمیگرده این فکرا رو میکنن دیگه. بابا خوب مواظب سلامتیتون باشین برادرا خواهرا!
اهوازیها رو نمیشناختم. الان با صفت مهماننوازی میشناسمشون :) بلیطمون برای صبح پنجشنبه بود، اما بخاطر احتیاطی که داریم (که دیر نرسیم) چهارشنبه نصفهشب رسیدیم راهآهن اهواز، تو خیالمون یه چیزی شبیه راهآهن مشهد یا تهران رو تصور کرده بودیم! ولی با یه در بسته مواجه شدیم! یعنی تنها چیزی که فکرشو نمیکردیم بسته بودن راهآهن بود. فکرشو بکنین شهر غریب دوازده یک شب، پشت در راهآهن بمونین! البته ما اصلا فرصت نداشتیم که به راهحل فک کنیم، چون بلافاصله یه حاجآقا (معمم) و یه حاجآقای دیگه (غیر معمم) اومدن و گفتن که چون راهآهن شبا بسته است ما شما رو به یه محل اسکان میبریم. گفتن بیست و پنج تا حسینیه و چهل تا خونه رو برای این کار تجهیز کردن، یعنی تا اینجاشو فک کرده بودن که ملت پشت در راهآهن میمونن! ما رو به حسینیه سجادیه بردن. ولی جالبیش بیشتر تو صبح بود که ما راه افتادیم بریم راهآهن و دیدیم یکی از کولههامون نیست! رفتار خوب و مؤدبانه و دلسوزانهشون برای پیدا شدن کوله برامون آرامشبخش بود :) آخرش هم فک نمیکردیم پیدا بشه ولی از تو ترمینال اتوبوسرانی پیدا شد!!!
امروز چهل و هشتمه، پس فردا هم شهادت امام رضا (ع) است. مشهد غلغله است. راهآهن هم نزدیک به مرکز غلغله! آقای میان دنبالمون، خدا کنه بتونن بیان تا راهآهن.
- تاریخ : جمعه ۲۶ آبان ۹۶
- ساعت : ۱۰ : ۴۰
- نظرات [ ۲ ]