از وقتی اومدیم همکف، برق خیلی اذیت میکنه. همهش فیوز میپره. بار اولی که این اتفاق افتاد فک کنم تیر اینا بود. ما وسط خرداد اومدیم پایین. اومدن همهی کلیدپریزا رو چک کردن مشکل واضحی نداشتن. با تست دیدیم هیچ کدوم از وسایل هم اتصالی نداره که فیوز بپرونه و مشکل، مستقل از تو برق بودن یا نبودن وسایل پابرجاست. شوهرخواهرم که برقکار مبتدیه و یه برقکار دیگه از تو محل گفتیم اومدن، نفهمیدن چیکار کنن. جیمجیم به یه آشنایی سپرد به آشناش زنگ بزنه و اون بنده خدا با وجود راه دور و البته کلی غر زدن اومد و فهمید مشکل هر چی هست قبل از تابلوئه. یه کابل بلند حدودا بیست متری از بابام گرفته بودیم که تو اون بیبرقی فر و یخچال رو حداقل روشن کنیم، اون بنده خدا همونو از کنتور کشید به تابلوی تو خونه و کلا خونه برقدار شد. ولی خب از پنجره و زیر فرش رد کردیم و پنجره همیشه بازه. قرار شد یه مدتی کار کنیم اگه فیوز نپرید حدسمون قطعی میشه که مشکل تو همین فاصلهی کنتور تا تابلوئه و بعد کابل همونجا عوض بشه. طولانی شد سرتونو درد نیارم، خلاصه که این یه مدت تا الان که طول کشیده و هنوزم داریم از همون کابل استفاده میکنیم، ولی باز چند روزه فیوز میپره. دیشب مثلا یه غذای متفاوت از روتین درست کرده بودم. میخواستم مرغ سوخاری، پورهی سیبزمینی و سیبزمینی تنوری درست کنم. تو این فر کلا شاید فقط یک بار غذا که پیتزا باشه درست کردیم تا حالا، شایدم دو بار. حالا دیشب مرغ که تقریبا خوب شد. ولی واسه پوره یادم رفت زیر قابلمه رو روشن کنم سیبزمینی آبپز شه اصلا 🤣 و همینطوری رفتم پیادهروی به هوای اینکه برگردم پخته. و سیبزمینی تنوری هم که دیگه تو فر بود و ما نشسته بودیم که یک صدای بلندی از سمت آشپزخونه اومد و ناگهان همه جا تاریک شد (و سیبزمینی تقریبا خام موند). خیلی استرس گرفتم که نکنه فر سوخته باشه. نگا کردیم نه کنتور نه فیوز نپریده بود! نمیدونستیم یعنی چی خب؟ اگه نپریده چرا قطعه؟ دیگه با استرس زنگ زدم به خواهرم و بنده خدا شوهرش ساعت ۱۱ شب اومد. اولا که محل اتصال کابل به کنتور شل بود که اونو خودمونم چند روز پیش یه جایی فیکس کرده بودیم، ولی قبلش شل شده بوده. اونو درست کرد. بعدم پریزهایی که مرتبط با فر بود سیمهاش سوخته بود و خود پریز فر هم که ذوب شده بود یه جاهاییش. که نشون میده مصرف فر بالاست و سیمکشی معمول خونگی کفافشو نمیده و باید کابل جدا بگیریم به کنتور وصل کنیم مستقیم، مثل کولرگازی که خیلیها این کارو میکنن، وگرنه فاتحهی سیمکشی داخلی رو میخونه. دیگه فعلا دیشب بنده خدا اینا رو راستوریس کرد. تا یک اینجا بود و رفت. ما هم خییییلی خسته بودیم قبلش و همون یازده میخواستیم بیهوش شیم، اون بنده خدام که قطعا خسته بود دیگه و صبحم که باید بره سر کار. ولی بسیار بسیار آدمِ با سعهی صدری هست. خیلی هم دست به کمکه. هر جا ببینه میتونه کمک کنه دریغ نداره. بداخلاقی و غرغر هم اصصصصلا نمیکنه. به من چه و اینام تو کارش نیست. خدا خیرش بده. تا چند سال پیش طلبه بود، دیگه با دو تا بچه زندگی نمیچرخه واقعا. کار سنگین مثل کار بابام و داداشامم تو توان و روحیهش نیست، چون اینجور کارا باید از اول زندگی باهاش بالا اومده باشی، یک دفعه نمیتونی بری سراغ بلند کردن اجسام چند صد کیلویی :)) دیگه رفت شاگرد برقکار شد و هنوزم اوستای کامل نشده فک کنم. یه سری چیزا هم هست که چون با ما متفاوته یهکم اذیت میشه آدم، ولی خب تقصیر اون بنده خدا نیست. مثلا سرعت عمل هم اگه میداشت دیگه شاید هیچ انقلتی تو کامل بودنش نمیآوردم من 😁 این آروم و آهسته بودنه تو بچههای خواهرمم نمود پیدا کرده و ما رو به صبر وامیداره :))
دیروز با خودم گفتم فردا صبح کروسان درست کنم. کروسان هم به علت اینکه نیاز به خمیر لایهای داره و هم پروفر و اگه پروفر نداشته باشی ممکنه خوب درنیاد، تو خونه درست کردن بهترین نوعش سخته. ولی گفتم حالا من شروع کنم امتحان کنم شاید تونستم ولی دیگه دیشب انقد دیر خوابیدیم که نشد. از اونورم پیج اینستاگرام کاریمون رو استارت زدهم. دوست دارم که... ولی قصدی براش ندارم؛ چی؟ اینکه پیج خیلی رشد کنه و ازش مشتری بگیریم و صد کا دویست کا بشیم و ویو میلیونی بخوره و... ولی خب این مستلزم اینه که صدددد بذاری براش و من نمیتونم و نمیخوام. یه آلبومطوری احتمالا از کارامون باشه که هی همه میپرسن ببخشید پیجتونو بدین بریم ببینیم، یه پیجی باشه به مثابهی آلبوم آنلاین که نمونه کار نشون ملت بدیم. اگرم گرفت و رفت بالا که الحمدلله.
- تاریخ : دوشنبه ۶ آبان ۰۴
- ساعت : ۰۹ : ۲۴
- نظرات [ ۱ ]