امشب دارم با بیآرتی و مترو میرم کلینیک که با جیمجیم برگردم. اگه تنبلیم نشه، شبا شاید به هوای پیادهروی پاییزی با جیمجیم، این راهو برم که یه فعالیتی داشته باشم. یه مقداری پیادهروی داره آخه مسیر. به خاطر کارم که همهش سر پام، انواع و اقسام دردهای بدنی دارم چون. خیلی وقته میگم کمکم یه ورزشی، فعالیتی چیزی وارد زندگی کنم، ولی فک نکنم بتونم ادامه بدم :) حالا اینو بگم. منکارت جیمجیمو گرفتهم ازش که بتونم برم. باورم نمیشه، نمیدونستم چطوری باید از دستگاه موجودی منکارتو بگیرم :))) هر کلیدی رو زدم نشد و رفتم که برم که یه پسربچه اومد کارتشو شارژ کنه، گفتم میگی چطوری موجودی بگیرم؟ :))))))))) پسره رفت کنار گفت بفرمایید، دید منتظرم گفت ها بلد نیستین؟ :))) میخواستم زمین دهن وا کنه برم تو واقعا :))) حس پیرزن صدساله رو داشتم. دیدم اول باید کارت بانکی رو بکشی بعد اونوقت تازه گزینههاش میاد که شارژ میخوای بکنی یا موجودی بگیری یا چی! خب خدایی این دیگه چه روشیه. شاید من کارت بانکی ندارم، فقط میخوام موجودی منکارتمو ببینم.
آقا یه چیز وحشتناک میخوام تعریف کنم. یکی از همکارهای بابامو دزدیدهن؛ یعنی آدمربایی کردهن. خونهشونم همینور شهره، پایینِ شهر. ولی خب به شدت پولدار بوده/هست. افغانستانی هم هست. از سر کار اومده خونه، دم در خونه چند نفر سعی کردهن ببرنش که مقاومت کرده و با شوکر زدهن به سرش و بردهنش. اینا رو بعدا از تو دوربینها دیدهن و تا یه جاده خاکیای هم رد ماشینو زدهن و بعد دیگه خبری ازش نیست. هشت روز شده فک کنم. پلاک ماشین هم تقلبی بوده. و اصلا هم کسی به خانوادهش زنگ نزده برای پول. یعنی مشخص نیست برای چی اصلا دزدیدهنش. فقط میدونیم چند روز قبلش یه خونه ۴۵ تومنی معامله کرده بوده. مامانم میگه شبا خوابم نمیبره از فکرش. آخه خب همکار بابامه، یهکم ترسناکه ماجرا.
آقا ما این همه سال از بانک ملی تعریف کردیم، این بار آخر که رفتم بیزارم کرد واقعا. مهلت کارت بانکیم شهریور تموم شد و من تا هفتهی پیش نتونستم کارت جدید بگیرم. دو بار رفتم و یه بار شعبهای که رفتم خیلی آدم بود، ولی سیستم قطع شد تو نوبت من. بار دوم شعبهی خودم رفتم و خیلی اذیتم کرد، مردک... فقطم تا چند ماه دیگه که زمان اعتبار پاسپورتمه تمدید کرد، برخلاف دفعات قبل که چهارپنج ساله میداد. حالا چند ماه دیگه باز کارتم مسدود میشه تا اقامت جدید بگیرم و یه چند هفتهای احتمالا باز بدون کارت بمونم. بابامم میگه کارتمو مسدود کردهن و رفته بانک گفته برای مدارک شما دیگه نمیتونیم کارت صادر کنیم، حالا بابام کارت آمایش داره که اگه اعتبارش از پاسپورت بیشتر نباشه کمتر نیست. بابامم گفته پس حسابمو ببندین. گفته باشه. میگه تا نوبتم بشه حساب چند نفرو بست، به من که رسید سابقه و گردش حسابمو نگاه کرد، گفت حالا اگه کارت برات صادر کنم نگه میداری حسابتو؟ گفتم آره. چند دقیقهای کارت بهم داد! نمیدونم چطور سیستم تونسته استثنا قائل بشه؟ پس مشکل سیستم نیست و چیزی نیست که قانونی باشه و راهش بسته باشه، دلبخواهیه. هوووفففف
بلک دیگه دو ماهی هست فک کنم که تخم میذاره :) گاهی هم تخم دوزرده. از بین همهی اون جوجهها که خریدیم فقط بلک مونده تا الان. دو تام از جوجههای حجت و چهار پنج تایی هم از جوجههای هدهد مونده. البته دیگه الان همهشون مرغ و خروسن :)
برم پیاده شم دیگه :)
- تاریخ : شنبه ۲۷ مهر ۰۴
- ساعت : ۲۰ : ۱۸
- نظرات [ ۱ ]