امشبم باز شلوغم. البته خب کی نیستم؟ باید کیک درست کنم، خامهکشی کنم، تاپرهای فوندانتیشو درست کنم و تزئین کنم واسه سیسمونی فردای برادزاده :)) چلوقیمه درست کنم برای شام بعد از شونصد سال :)) کیکهای خودمونو بزنم که این خودش شش ساعتی زمان لازم داره یک نفره. و خب طبیعتا تمام این کارها اندازه یه مهمونی بزرگ ظرف تولید میکنه! جیمجیم ساعتای نهونیم میاد. میرسم یعنی؟ فردا هم باید صبح بریم دنبال یه کار مهم که ایشالللللا بشه بریم. ظهرم که هم تحویل سفارشه و هم مرااااسم سیسمونی :/ راستش از مراسمات خوشم نمیاد خیلی، ولی از قسمت کیکش خوشم میاد 😁 این کیکم خودم دارم درست میکنم و کسی نگفته درست کنم. شاید بگم صبح بابای متولد بیاد ببره، شایدم خودم ببرم. چون ممکنه اصلا نرم سیسمونی رو. دراصل دوست دارم زنداداشمو خوشحال کنم. خیلی دختر خوبیه. ایشالا مامان خوبی هم بشه.
یه فکری هم در مورد یه مشتری داره مغزمو میخوره. ولی به نظرم ولش کنم، ارزششو نداره. ایشالا که فکرمم از بیخ و بن اشتباهه، گرچه شَمَّم میگه نیست و لامصب شم خوبی هم دارم :/
برم که دیره دیرههههه...
- تاریخ : چهارشنبه ۲۲ آبان ۰۴
- ساعت : ۱۷ : ۵۳
- نظرات [ ۰ ]