- تاریخ : جمعه ۱۳ بهمن ۹۶
- ساعت : ۱۳ : ۰۳
- نظرات [ ۲۲ ]
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
بازم همین شعر/بازم حافظ جان
+ بالاخره بعد از چند هفته نیت کردن، به دعای کمیل حرم رسیدم :)
- تاریخ : پنجشنبه ۱۲ بهمن ۹۶
- ساعت : ۲۱ : ۱۰
"جای تاسف داره که جا برای خطای انسانی در نظر گرفته نشده. جدیدا کابران سایت باید از هر خطایی مصون باشند و به درجه عصمت برسند!"
نظر یکی از پزشکان گروه تلگرامیِ سامانهی کشوریِ سه نقطه راجع به سامانهای که اجبارا از دیروز باید باهاش کار کنیم. بدون تصرف با تخلیص! (چرا میگن تلخیص؟")
+ پس بدانید و آگاه باشید که به زودی یکصد و بیست و چهار هزار و یکمین پیغمبر نیز ظهور خواهد کرد. منتها این آخری از جامعهی نسوان خواهد بود!
+ دو هزار و سیصد تا پزشک و پرستار از کل کشور، تو اون گروه هست، مثلا باسوادای جامعه! یه پیام ساده (پیام بالا) رو باید کلی حشویاتش رو بزنم، کلی ادیتش کنم تا مفهوم بشه! این چه وضع ادبیات مملکته؟
- تاریخ : چهارشنبه ۱۱ بهمن ۹۶
- ساعت : ۰۰ : ۳۰
- تاریخ : دوشنبه ۹ بهمن ۹۶
- ساعت : ۱۱ : ۳۹
انگار که هر دونهاش یه بغل شادی از آسمون با خودش به قلبم نازل میکنه!
بیست دقیقه قبل که از خونه اومدم بیرون هیچی نبود، بعد ناواضح، یه چیزایی شبیه گرد و خاک رو دیدم که دارن تو هوا به هر سمتی حرکت میکنن، بعد کمکم بیشتر شدن، بعد صدای یه مکانیک رو شنیدم که میگفت "عه نگاه کن داره برف میاد!" و دوستش که سرش زیر ماشین بود بی اعتنا گفت "راس میگی؟" و من مطمئن شدم توهم نزدم :)
الان هم در حالی که توی BRT نشستم، بولوار رو نگاه میکنم که سفید شده! واقعا سفید شده! سفید! سفید! سفید!
خدایا شکرت :)))
+ سفید هم برود بنشیند کنار زرد و قرمز :)
- تاریخ : يكشنبه ۸ بهمن ۹۶
- ساعت : ۱۵ : ۵۲
یک نفس عمیق میکشد و لبخند میزند، به همین ملاحت😌🙂
اسمش شده "سیدمحمدمهدی"! هووووف! یه بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، آخر به دستی ملخک!
معلوم نیست تا من بخوام صاحب "محمدحسین" بشم، چند دفعه دیگه نفسم حبس میشه!
- تاریخ : يكشنبه ۸ بهمن ۹۶
- ساعت : ۱۳ : ۳۶
دیشب تو دل همون رعب و وحشت، پسرخالهی من دنیا اومد.
میگویند مرگ در تقابل با زندگی نیست، در تقابل با تولد است. اما ظاهرا در تقابل با تولد هم نیست، در امتداد هردوست. گریزناپذیر است. به قول سهراب:
"زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ"
یا
"و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت"
یا
"و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخْگلو میخواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان میچیند
مرگ گاهی ودکا مینوشد
گاه در سایه است به ما مینگرد
و همه میدانیم
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است"
فک میکنم در امتداد تولدش، چه زندگیای جریان داره؟ در امتداد زندگیش چه مرگی؟ چگونه مرگی؟ و در امتداد مرگش چگونه زندگیای؟
- تاریخ : يكشنبه ۸ بهمن ۹۶
- ساعت : ۰۹ : ۵۱
من چیزی نمیگم، خودتون برین ادامهمطلب پشیمون میشین برمیگردین :)
- تاریخ : جمعه ۶ بهمن ۹۶
- ساعت : ۱۰ : ۲۵
- ادامه مطلب
- تاریخ : جمعه ۶ بهمن ۹۶
- ساعت : ۰۹ : ۴۳
- نظرات [ ۱۵ ]