مونولوگ

‌‌

مَسْأَلَةٌ


مدتی پیش یه پستی خوندم که توش از لغت "خانواده‌ی اصیل" استفاده شده بود. منظور شما از خانواده‌ی اصیل چیه؟ مخالف اصیل چی میشه؟

  • نظرات [ ۱۰ ]

کاش به‌جای بیسکوییت کیک باباجون میذاشتن!


امروز چهاردهمه و هنوز از حقوق خبری نیست! از آقای پنجاه تومن گرفتم که بیام دو تا از اون بیست و پنج تا آزمایش رو تکرار کنم، این دو تا شد چهل و هشت و پونصد. با این حساب اگه کل چکاپ رو می خواستم اینجا بدم لابد حدود ششصد میشد! بیسکوییت و چایی گذاشتن اونور، ولی بیسکوییت دلم نمیخواد، گفتم لااقل از اینترنتش استفاده کنم پونصد تومنش بهم برگرده 😂😂😂

شوخی کردم، اگه اینترنت خودم تموم نشده بود به فکرمم خطور نمیکرد که چک کنم ببینم وای‌فای داره یا نه. خلاصه که خطور کرد و من الان به‌جای نگاه کردن به در و دیوار دارم چرت و پرت مرقوم می‌کنم اینجا :)

تا حقوق ندن، از اینترنت هم خبری نیست! همچین آدمی هستم که پنجاه تومن پس‌انداز ندارم که الان برم اینترنت بخرم :|||


+ به‌نظرتون با سی تومن می‌تونم روپوش بخرم؟ 🤔


اعصاب فولادین


دو هفته مقاومت کردم در برابر ویروسی که یکی از علائمش ضعف عمومی و بی‌اشتهائیه و نفر یکی مونده به آخر خانواده‌ام که مبتلا میشم! فک می‌کنم هر لحظه است که وسط کلینیک غش کنم. باحال میشه نه؟ :)

هیچ‌وقت بابت چیزی که تقصیر من نیست عذرخواهی نمی‌کنم. دیگه شورش رو درآورده، هر روز یه بساطی داریم اینجا. هی نازش رو کشیدن واسه هر چیزی، هی تقصیر همه چیز رو انداخته گردن یکی دیگه، الان شده این، که خودش رو همه‌کاره می‌بینه. ورودی سرویس بهداشتی کلینیک دمپایی گذاشته و میگه باید کفشاتون رو دربیارین و دمپایی بپوشین برین داخل!!! حتی برای شستن دست، حتی برای نگاه کردن تو آینه! یعنی چی واقعا؟ من جلو مریض و همکار کفشمو دربیارم و دمپایی بپوشم و برم سرویس؟ کفشمم اون بیرون بمونه که همه خبردار بشن الان دقیقا کی داخله؟ صد سال سیاه دمپایی نمی‌پوشم. میگه "کاشی‌ها رو عوض کردن و سفید گذاشتن، کفشاتون کثیفش می‌کنه و من نمی‌تونم هی بشورم و تمیز کنم." من فقط برای شستن دستم میرم اونجا و تحت هیچ شرایطی زیر بار عوض کردن کفشم نمیرم. اصلا من مطمئنم کفش من ذره‌ای در کثیف کردن اونجا نقشی نداره، بهش هم گفتم. ولی مثل بچه‌ها راه میره تو کلینیک و تیکه‌های کنایه‌دار پرت می‌کنه! یعنی مشکل از این بچگانه‌تر؟ یعنی آدم‌بزرگ از این بچه‌تر؟ فعلا که دکتر اینجا رو کنترات داده دست ایشون، منشی و آبدارچی و دکتر و پرستار و روانشناس و مددکار و همه‌چیِ اینجاست! ولی این دفعه حتی برای از سرگیری ارتباط هم پیش‌قدم نمیشم، این خط، اینم نشون +

  • نظرات [ ۱۳ ]

خیلی وقته آهنگ جدید قشنگ گوش ندادم


دو تا پسربچه نشستن کنار من، بادهم رو یه صندلی. یکیشون با اشاره به بیرون BRT یه مدرسه رو به دومی نشون میده و میگه "قراره مامانامون ما رو ببرن این مدرسه"

دومی میگه "عه"

اولی میگه "قراره برامون سرویس هم بگیرن"

دومی میگه "سرویس چی؟"

اولی میگه "سرویس قابلمه"

انصافا منم خنده‌م گرفت، ولی خودمو زدم به اون راه :)))


از هر سبکی بگین اینا خوندن واسه‌مون، خارجی، ایرانی، نوحه، رپ، من فقط یکیشونو فهمیدم که حامد همایون بود!


  • نظرات [ ۱۶ ]

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار


امروز آخر آخر وقت رسید. تو سونوگرافی، اِی‌اِف‌ایندکسش 52 میل بود، دکتر گفت اگه به زیر 50 برسه باید بچه رو برداریم و چون سی و شش هفته‌ای میره NICU. شرشر اشک می‌ریخت! فک می‌کنم یکی از چیزایی که تو این دوره زمونه جای نگرانی نداره این باشه که بچه سی و شش هفته دنیا بیاد! سی و هفت بچه کامله.

بعدا باخودم گفتم وقتی واسه این گریه می‌کنه، اگه حرفی که دکتر به من زد رو به اون میزد پس چیکار می‌کرد؟ من که هرهر خندیدم! شوکه، هیجان‌زده، متعجب، غافلگیر یا هر چیز دیگه‌ای نشدم. انگار بهم گفتن هفته‌ی بعد تعطیلات رو هم باید بری سرکار. نه، این نه، یعنی حتی همینقدر هم ناراحت نشدم.

ولی خب این باعث نمیشه به این فکر نکنم که جواب آزمایش مجدد چه خواهد شد! آیا روند زندگی من بالکل تغییر خواهد کرد؟ اگه بگن آره آینده‌ت عوض شده، برام یه چیز صددرصد پذیرفته شده است. مثل اینکه بگن سرطان گرفتی. فک نکنم ناراحت بشم. بالاخره هرکی یه‌جور زندگی میکنه، اونم یه مدل زندگیه دیگه. اما تا وقتی نگفتن یه‌جوری معلقم.


+ قراره یه آزمایشگاه معتبر تکرار کنم، خودم که فک می‌کنم نتیجه خیلی تغییر خواهد کرد و از این ریسک بیرون خواهم آمد. یعنی فعلا فقط یک احتماله :)

+ شما نمی‌دونید اونی که بهتون میگه "گریه نکن، چیزی نشده که" خودش تو چه موقعیتیه، پس بهش نگین "نفست از جای گرم بلند میشه" یا "دلت خوشه" یا "جای من که نیستی بفهمی" یا... اوکی؟ :)

+ عنوان رو هم حافظ گفته بذار، من بی‌تقصیرم :) خواستم مثلا یه شعری چیزی بنویسم هر دو دفعه همین اومد.


  • نظرات [ ۱۲ ]

نصف شب شده


انقد "ابد" "ابد" کرده که یادم رفته اسم اصلیش چی بود! ابوالفضل؟ به اسمش آلرژی پیدا کردم، وقتی اسمشو میاره انگار می‌کنم هیچی نشنیدم! از روی اون حرفاش پرش می‌کنم. یه بار فقط نصیحتش کردم که با خانواده‌ش صحبت کنه زودتر کلک قضیه رو بکنن برن سر خونه زندگیشون. اینجوری معلق معلوم نیست چی بشه. عصبانی شد که من خودم بیشتر از همه می‌فهمم چی برام خوبه چی بد! دیگه چیزی نمیگم!

این روزها هدهد هم داره جهیزیه‌شو می‌خره، البته آق‌دوماد می‌خره. بهش میگم "چرا چرخ‌گوشت خریدی؟ مگه ما خودمون سالی چند بار از چرخ‌گوشتمون استفاده می‌کنیم که تو لازمت بشه؟ چرا توستر خریدی؟ تو که اصلا ازش استفاده نمی‌کنی! چرا سرویس چینیت رو هیجده نفره خریدی؟ سرویس چینی که اصلا استفاده نمیشه، مطمئنم فقط از آرکوپالت استفاده می‌کنی!" میگه "چیه؟ نکنه توقع داری برم دو تا بشقاب، دو تا قاشق، دو تا استکان بخرم، دو نفری بریم خوش و خرم زندگی کنیم؟ اینا وسایل زندگیه دیگه، یعنی سالی یک بار نمی‌خوام یه گوشت چرخ کنم؟ سالی یک بار هم نمی‌خوام پیتزا بپزم؟" چمدونم والا! ان‌شاءالله که خوشبخت بشن.

روپوشمو گذاشتم تو درمانگاه اون شهر دیگه، از اون هفته هم یادم رفته یکی برای اینجا بخرم. الان واسه فردا چیکار کنم من؟ :| دوستم میگه از روپوش‌های اضافه‌ی همونجا بردار بپوش. وسواس نیستم، ولی یه‌جورایی دلمم نمیاد. با خودم میگم یعنی کسی هم تا حالا روپوش منو پوشیده؟ فقط همینقد هست که روپوش من تن خیلی‌هاشون نمیشه! خدا کنه فردا دکتر نیاد اصلا. قرار بود بره تهران اعتراض، نمدونم قرارش اوکی شد بالاخره یا نه!

  • نظرات [ ۱۴ ]

امضا: یک عدد تسنیم در تله‌ی طوطی‌های پرحرف!


تنهایی رو خیلی دوست دارم
عاشق تنهایی هستم
از تنهایی بهتر، چیزی نیست
از این همه حرف فراری‌ام
خلوت رو دوست دارم
بچه‌ها خوبن، ولی خونه باید آروم باشه
من بچه‌ی یه خانواده‌ی شلوغ و پرسروصدام
خانواده‌ای که همه مشتاق شلوغی و هیاهو هستن
و من وقتی خونه شلوغ و پرهیاهو میشه، به یه اتاق خالی فرار می‌کنم
و نمی‌دونم چرا راجع به یه جوراب اینقد حرف میزنن
و نمی‌دونم بچه‌ها چرا اینقد نیاز به توضیح دارن
و چرا باید هدهد، وروجک رو توجیه کنه که جورابی که پوشیده مال خودشه و مال مامان اون نیست :|||

  • نظرات [ ۱۵ ]

آیا باید در مورد ریز به ریز تربیت بچه خیلی حساس بود؟


در مزایا و معایب زود و دیر فرستادن بچه به مدرسه صحبت می‌کنن.

دیر فرستادن؟ اولین باره می‌شنوم! دور و بر ما هرچی که هست، اصرار برای زود فرستادنه. بره‌ی ناقلا به صورت کاملا طبیعی، دقایق آخر سی و یک شهریور دنیا اومده!! چقد ما خوشحال و راضی بودیم :) و خواهرش وروجک مهر دنیا اومده و ما چه حسرتی خوردیم! الان می‌بینم انگار بیشتریا می‌خوان دیرتر بفرستن تا زودتر :|

قبلا هم گفتم، من خودم چون نیمه‌دومی‌ام، سه ماه زودتر رفتم مدرسه و بعد مجبور شدم پایه‌ی چهارم رو دوبار بخونم. دوباره اول راهنمایی رو جهشی تابستون خوندم، دوم راهنمایی رو مجبور شدم دوبار بخونم :|| و چه گریه‌ها که نکردم!

الان می‌بینم از چه خطرات بالقوه‌ای جستم و چه مزایای بالفعلی نصیبم شده! چطور؟ اینطور که میگن بچه‌های نیمه‌اولی یا بخصوص بچه‌هایی که یک سال زودتر میرن مدرسه به دلیل جثه‌ی کوچیک‌تر و سن عقلی و آموزشی پایین‌تر ممکنه تو مدرسه نسبت به هم‌کلاسی‌هاشون ضعیف‌تر عمل کنن و این کل آینده‌ی بچه رو تحت تأثیر قرار میده. این از خطر بالقوه‌اش! و بچه‌های نیمه دوم که گاها پیش میاد حدود یک سال از هم‌کلاسی‌هاشون بزرگتر باشن، شانس بیشتری برای پیشتاز شدن در درس و بحث و فعالیت‌های کلاسی و ورزشی و... دارن. این هم مزایای بالفعلش!


باید یه سی چهل تا بچه بفرستم مدرسه، اونوقت شاید در مورد فقط همین یک موضوع به نتیجه برسم که کار درست کدومه 😁



+ بره‌ی ناقلا آخر تابستون پنج ساله میشه و قراره امسال بره پیش‌دبستانی. از نظر من که خاله‌شم و آقای که پدربزرگشن و غریبه‌هایی که غریبه‌ان، سن عقلیش بیشتر از سنشه، خیلی کنجکاو و متفکر و استدلالیه. ولی اصلا هیچ تلاشی برای یادگیری اعداد، شعر، حروف و... نمی‌کنه :| کلا یه "من بچه شیعه هستم" رو نصفه نیمه بلده، یه "آب" "بابا" بلده، شاید تا ده دوازده بلد باشه بشمره! درسته که میگن تا قبل مدرسه با بچه این چیزا رو کار نکنین، ولی خوب این خودش هم هیچ علاقه‌ای به این چیزا نداره! حتاااااا یه نقاشی ساده هم نمیکشه! من یه‌کم نگرانشم. مخصوصا که پسرداییم که یک و نیم سال ازش کوچیکتره ده برابر بره‌ی ناقلا چیزمیزای مدرسه‌ای بلده. به نظرتون تو این روزگاری که والدین اینقد با بچه‌هاشون کار می‌کنن و بچه قبل پیش‌دبستانی همه چیز رو بلده، بره‌ی ناقلا اینجوری بره پیش‌دبستانی به اعتماد به نفسش ضربه نمیزنه؟ اگه نگرانی وجود داره که این تابستون جدی باهاش کار کنم؟


  • نظرات [ ۱۳ ]

این پست در هشتِ صبحِ چهارشنبه، نوزدهمِ اردیبهشتِ نود و هفت نوشته شده است!


خیلی مهم نیست، ولی این چند وقت نظرم راجع به خیلی‌ها خیلی عوض شده. منظورم راجع به بلاگرهاست.

بعضی‌هاشونو تا حد فرشته تو ذهنم برده بودم بالا، یه رفتارهایی ازشون دیدم که به شدت معمولی شدن. باز خدا خیرشون بده معمولی شدن!

بعضی‌ها که هممممه قربون‌صدقه‌شون میرن، چش ندارم ببینم اصلا! بیش از حد به نظرم "ظاهر"اند! دو حالت داره، یا من عینکم کثیف شده، یا حتی همون بلاگرهای منطقی و خوش‌فهمی که قبولشون دارم هم زیادی محو "ظاهر" شدن. به نفعمه فک کنم اولی صحیح‌تره :)

بعضی‌هام هستن که دور و برشون خیلی شلوغه و من از خدامه شلوغ‌تر هم بشه؛ از بس ماهن :)

بعضی‌هام منو خیلی یاد خودم میندازن. قدیما خیلی پرحرف بودم، پر حرف معمولی نه، از اینایی بودم که راجع به تمام مسائل صاحب‌نظرن! این گروه بلاگرا منو یاد جوونیای خودم میندازن، با اینکه ممکنه از من پیرتر باشن :)

بعضی‌هام هرچی میگذره بیشتر به عقل و شعورشون واقف میشم، بیشتر می‌فهممشون.

بعضی‌ها رو هم که موقع شروع وبلاگ‌نویسی تو بیان، شاخ! می‌دونستم و حتما تمام مطالبشون به علاوه‌ی کامنت‌هاشون رو می‌خوندم، الان واقعا حوصله ندارم وبلاگشون رو باز کنم. با خودم میگم چطو ملت این همه وقتشونو اینجا تلف می‌کنن؟ 🤔

بعضی بلاگرها حرفشون به عمق جانم میشینه. بعضی نه، یکی! بقیه‌ی بعضی‌های این گروه عمقشون به قلبم میرسه ولی به تهش نه. اون یکی رفت. نمی‌دونم چرا برام اینقد خاص بود، ولی حتی یک ذره "من" تو حرفاش نمی‌شنیدم. اسم وبلاگش که میاد انگار با یه دهان خوشبو تو صورتم "هاه" کردن! جالبه که با این علاقه‌ی شگفت، کلا یک یا دو بار براش نظر گذاشتم :)

از بعضی‌ها توقع نداشتم، ولی جالب بود برام که به فالوبک معتقدن ظاهرا. من خودمو برای یه بلاگر یک روزه هم نمی‌گیرم، چه برسه به بلاگر خفن! ولی وقتی بک نمیدم خواهشا اینقد زود و ناگهانی دست از کامنت گذاشتن برندارید و دکمه‌ی قطع دنبال رو نفشارید! اینجوری ممکنه فک کنم با وجود خفن بودنتون منظورتون این بوده که دویست و نود و نه‌تون رو بکنین سیصد مثلا! :/ (ارقام تصادفی است!)

بعضی‌هام هستن که میگم کاش هی حرف بزنن، هی حرف بزنن، هی حرف بزنن!

و آخر هم بعضی‌هایی که در موردشون زود قضاوت کردم و به اون بدی! که فک می‌کردم نبودن :)


برای تمام موارد بالا مصداق دارم تو ذهنم که معلومه آورده نمی‌شود! چند نفر از شماهام توشون هستین که فک نکنم بتونین خودتونو تشخیص بدین :دی :دی


  • نظرات [ ۵۱ ]

حسبی الله


قطع صد (100, مئة، Hundred) در صد (100, مئة، Hundred)ی امید از دیگران، شاید بتونه امید رو بهم برگردونه.


+ بعضی وقت‌ها بدجور میزنه تو ذوقت، توسط بنده‌هاش که بهشون امیدوار بودی!


  • نظرات [ ۲ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan