مونولوگ

‌‌

روزانه

 

انقدر گذشته از نماز جماعت خوندنم که امشب که رفتم مسجد، رکعت دوم سهوا بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم رو گفتم. دو رکعت اول هم خیلی حواسم پی تجوید اشتباه امام جماعت می‌رفت. مثلا انا عنزلناه فی... یا سلام هی حتااا و نه حتَی مطلع الفجر و بسیار الف‌های دیگه که ع تلفظ شد و... دیگه گفتم وله‌کن بابا، دو دقه دنبال غلط نگرد، ایشالا که درست می‌خونه و حواسم پرت چیزای دیگه شد :)))

کل عصر داشتم به شرایط نداشتنم برای کربلا فکر می‌کردم. اینکه موقع اربعین کربلا رفتن که تنها گزینه‌م هستو دوست ندارم، ولی دلم می‌خواد همونو برم و همونم نمی‌تونم :))

چند تا نوحه‌ی خوب معرفی می‌کنید تو ماشین گوش بدم؟ قابلیت اشک آوردن داشته باشه لطفا، روضه‌طور مثلا. روضه‌ی درست حسابی، نه خرافات و چیزای عجیب غریب. از آقای کریمی هم نباشه لطفا، باهاش هیچ ارتباط نمی‌گیرم.

وقتی صدای جرنگ جرنگ استکان‌ها رو تو مسجد شنیدم، اینجوری بود که انگار گفته‌ن یه چیز ارزشمندی دارن برامون میارن. خیلی ذوق کرده بودم. تو خونه قهوه خورده و اومده بودم، ولی دو استکان چای برداشتم :)) بازم می‌خواستم که نیاوردن دیگه. بعدا آب آوردن که یه لیوانم آب خوردم. خیلی تشنه‌م شده بود.

 

 

 

اینم امشب، مسجد محلمون که ایشالا ختم منم همینجا باشه:

 

 

نمدونم چه سریه، هر وقت دستمال می‌برم با خودم (روضه، ختم اینا) دریغ از یه قطره اشک، باز وقتی یادم میره دستمال بردارم، رودها بر صورتم جاری میشه!

و چرا تو روضه‌ها میگن سادات ببخشن و بعد مثلا قسمت اوج روضه رو می‌خونن؟؟ یعنی واقعا فرقی داره سادات بودن و نبودن تو شدت متاثر شدن؟

 

پریشب، دو تیکه فرش کوچیک داشتیم (دو تاش با هم شاید یه فرش شیش متری مثلا) که بردم تو حیاط برای شستن. جیم‌جیم هنوز نیومده بود. شروع کردم شستن و فرچه‌شو زدم و پارو می‌کشیدم که جیم‌جیم زنگ زد. گوشیو برداشتم که تالاپ از دستم افتاد تو تشت آب :// بلندگوش خراب شده بود و فقط خش‌خش می‌کرد. تا صبح تو برنج استراحت کرد و حالش خوب شد :)) سشوار هم نداریم. جیم‌جیم گفت آه من گرفت که بدون من فرش شستی. البته وسطا دیگه اونم رسید و بقیه‌شو شست. دیروز هم علی داداشم که طبقه بالای ماست، کولرمونو نصب کرد که اونم داستان شد باز تعریف می‌کنم. پرده‌ی پنجره رو نصب کردیم. آینه و جاکلیدی رو نصب کردیم. کلی از وسایل تو کارتن رو جمع کرد جیم‌جیم و کارهای ریزریز دیگه که یاد آدم نمی‌مونه و در شمار هم نمیاد. خلاصه خوب کار کردیم و خوبم دعوا کردیم :)) مواد پیتزام گرفته بودیم که از خستگی رو پا نبودیم و حتی بدون انداختن جاهامون رو زمین ولو شدیم. امروز ولی در راستای داستان کولر، با فر داستان داشتیم که اونم باشه بعد. ولی نهایتا ظهر پیتزا رو درست کردیم و دلتون نخواد خیلی هم چسبید. چای آلبالو خوردیم. کیک و قهوه خوردیم. شربت بهارنارنج و زعفرون و تخم‌شربتی و گلاب و یخ :))) خوردیم و خلاصه امروز در عین اینکه یک لحظه بیکار نبودیم خیلی هم لاکچری‌طور تغذیه شدیم برخلاف دیروز. دیگه در یه روز رو یه پاشنه است، فردا می‌چرخه رو پاشنه‌ی دیگه.

 

امروز تو خیابون، دور یه میدون، یه خانمی می‌خواست بعد خروج از میدون، بره کنار و پارک کنه. آقایی که تو لاین راست بود بوق بوق بوق، راه نمی‌داد و بعدم که رد شد کلی با دست و بدن حرکاتی در شماتت اون خانم انجام داد. البته خب خانم هم انگار عجله کرده بود و دفاعی ندارم ازش بکنم. ولی بعدش این آقا که با بیرون آوردن سر، دست و کتف چپ و کمی از بالاتنه‌ش از پنجره‌ی ماشین داشت ادعای دست‌فرمون خوب می‌کرد، اومد چسبوند به ماشین جلویی من و شروع کرد باهاش مکالمه کردن در مورد اتفاق افتاده و هر دو ماشین با سرعت مثلا بیست سی اینا می‌رفتن. منم با بوق بوق بوق اعتراض کردم و آقای دست‌فرمون‌طلا، کلی قروفر خورد و دو سه بار نزدیک بود بخوره به اون یکی ماشین و بالاخره رفت تو لاین خودش. بعله.

 

  • نظرات [ ۶ ]
سر باز
۰۸ تیر ۰۴ , ۰۱:۴۶

سلام

 

https://kashoob.com/audios/type/madahi/person/seyed-mehdi-hosseini/top/

 

این صفحه رو نگاه کنید

سید مهدی حسینی اگه با صداش ارتباط بگیرید معمولا شعرها و نغمه های خوبی رو با اجرای خوبی همراه می کنه... می تونید هرچی خواستید انتخاب کنید... معمولا سایت کاشوب گلچین میذاره

 

 

سادات ببخشند هم یه جورایی انگار تکریم سادات محسوب میشه... انگار صاحب عزا باشن و باید حرمتشون نگه داشته بشه... دیدید جلوی صاحب عزا هر حرفی رو نمیشه زد؟! این مدلی... 

پاسخ :

سلام

خیلی ممنونم، ایشالا بینشون برای منم چیزی باشه

آره، متوجه این منظور میشم، ولی عملا فکر نکنم فرقی کنه و حتی فکر نکنم سادات صاحب‌عزاتر باشن! صاحب‌عزا فقط امام زمانه به نظرم، والسلام!
چوی زینب دمدمی
۱۰ تیر ۰۴ , ۰۹:۰۶

نوحه عربی هم گوش میدین؟

 

+سادات هستین خودتون؟

 

و التماس دعا🖤

پاسخ :

بله اگر متوجه بشم و به دل بشینه :)

+ بلی

همچنین :)
/ ضمیر
۱۰ تیر ۰۴ , ۱۵:۲۳

اونی که بیخودی در اوج می‌گه سادات ببخشن، یه چیزی شنیده الکی تکرار می‌کنه (مثل بسیار بسیار چیزهای دیگر که پشتشون چیزی جز تقلید و ادا نیست). ولی قبلا اینطور بود یه چیزهایی می‌گفتن که گفتنشون اتفاقا اصلا جالب و لازم نبود. شخصاً نمی‌بخشم. ✋

پاسخ :

اوه، چه سادات خشنی هستی :)) ولی نمدونستم ساداتی ها

چرا نمی‌نویسی؟ بنویس دیگه. البته یه‌کم واضح‌تر و مفهوم‌تر :))
/ ضمیر
۱۱ تیر ۰۴ , ۰۰:۰۲

دقیقا چون از بس همه می‌گید که مبهم می‌نویسم. (((:

یه چیزی می‌نویسم، بعد می‌بینم خب اینم که مبهمه پس ولش کن نمی‌ذارم وبلاگ. ((:

آقا من در نوشتن و حرف زدن اساساً الکنم. ((:

پاسخ :

نه نه، اعتراضی ندارم پس. همین‌طوری هم خوبه :)

الکن که اصلا نیستی، اتفاقا از بس نوشتن بلدی اینطوری میشه!
چوی زینب دمدمی
۱۲ تیر ۰۴ , ۰۸:۴۲

امیدوارم دوست داشته باشید و بازم التماس دعا

 

https://www.aparat.com/v/c33g380 

 

https://www.aparat.com/v/x68zqcr

 

https://www.aparat.com/v/r34r6da

 

چوی زینب دمدمی
۱۲ تیر ۰۴ , ۰۹:۲۲

اینم‌ هست

 

https://www.aparat.com/v/mho06q8 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan