مونولوگ

‌‌

 

دیشب و امروز مقادیر قابل‌توجهی گریه کردم. به علل بیخود به جیم‌جیم گیر دادم و دعوا کردم (نه که دعوا کردیم). خوابم هم خیلی زیاد شده. یک‌ونیم ساعت صبح خوابیده‌م و ظهر بازم خوابم میومد که البته نبرد. از ظهر هم هیچ کاری نکرده‌م، درحالی‌که کار امروزم بیشتر از هر روزه و نمی‌دونم می‌رسیم تا فردا سر موقع تموم کنیم یا نه. دوست دارم یه صفحه‌ای با خودکار روی کاغذ بنویسم، ولی نمی‌دونم چی. آها راستی، ۱۳ تیر تولد میم‌الف بود که کمتر از یک ساله رفته شهرشون. من و جیم‌جیم هم کادوی تولدش که شامل یه شومیز و یه جوراب و یه بسته کوکی بود رو به همراه یه نامه‌ی دست‌نویس براش پست کردیم. خیلی تجربه‌ی باحالی بود. یه روزه هم رسید با قیمت خوب. پست ویژه فک کنم حدود ۱۳۰. کد پستیشم نداشتیم و نقشه‌ی شهرشون هم یه‌کم عجیب غریب بود، چند تا خیابون هم‌نام داشت و مثلا شماره‌ی فلان از فلان خیابون مفقود بود و :))) نشد از تو سایت کد پستی رو دربیاریم. علی‌اللهی فرستادیم و رسید :) ولی اصلا خونه و حتی شهرشون نبودن و روستا بودن و داداشش رفته پست گرفته و براش برده. خلاصه خوب بود. یادم باشه بهش بگم از نامه یک عکس برام بفرسته، چون خودم یادم رفت عکس بگیرم.

هفته‌ی پیش پنج‌شنبه، دوستمون رو دعوت کرده بودیم. همون که حدود یک ماه پیش مادرش فوت کرده بود. اینجا مخففا بهش بگیم فدا. خیلی حال روحیش بد بود. دستشم تازه جراحی کرده، نمی‌تونه رانندگی کنه. رفته بود فیزیوتراپی و ما هم تو راه برگشت به خونه رفتیم دنبالش. سر راه رفتیم بازار گل. یه گلدون شیشه‌ای سفید گرفتیم و یه دسته داوودی که بذاریم توش. یه دسته هم هفته‌ی پیشش گرفته بودیم و کافی بود. ولی ما که بریم بازار گل نمی‌تونیم در برابر خرید گیاه جدید مقاومت کنیم. بین زاموفیلیا و کوروتون مردد بودیم و کوروتون رو برداشتیم. ولی دیروز یه زاموفیلیا عییین همون که دیده بودیم و جیم‌جیم خیلی خوشش اومد و می‌خواستیم بگیریم و نگرفتیم، هدیه گرفتیم. چند روز پیش، جیم‌جیم گفت می‌خواد برای یکی از مریضای کلینیک کوکی ببره. نمی‌دونم چرا ولی مث که این دختر و مامانشو دوست داره. از یکی از شهرهای شمال میان فک کنم. کوکی رو براش برد و اونام دیروز با این زاموفیلیای قشنگ چرخه‌ی محبتو ادامه دادن. راستش اونجا که به خواست من کوروتون خریدیم و نه زاموفیلیا، یه‌کم عذاب وجدان گرفتم، ولی خب خدا مث که جیم‌جیمو خیلی دوست داره، سریع اون زاموفیلیاهه رو براش فرستاد. البته خدا از این حالا زیاد میده بهمون. به منم میده. اون روز مامانمو برای تزریق سوم PRPش برده بودم احمدآباد، تو خیابونای شلووووغ اونجا، تو یه ترافیک پیش‌نرونده‌ای دنبال جای پارک بودم. همینجور گفتم خدایا یه جای پارک بفرست. بعد اصلاح کردم یه جای پارک راحت بفرست. چون وقتی ترافیک باشه، کم پیش میاد عقبی‌ها اجازه بدن راحت دوبل بزنی. بری جلو دیگه عقبت پر شده. اینجور وقتا باید با سر بری تو جای پارک و با چند تا فرمون خودتو جا کنی که خب دنگ‌وفنگش بیشتر از پارک معمولیه. ولی به خدا پنج مترم نرفته بودم که یه جای پارک پت و پههههن جلوم ظاهر شد و در عجب بودم این همه ماشین جلوم هیچ کدوم اینجا رو ندیده‌ن یا نخواسته‌ن؟ من حیث لا یحتسب اینطوریه. حالا خدایا تعریفش کردم تعداد اینجور کاراتو کم نکنی ها! :)

 

  • نظرات [ ۱ ]
بهار
۲۶ تیر ۰۴ , ۲۰:۲۴

کوروتون خیلی زیباست اما خییییییلی ناز داره....خیلی مراقبش باش وگرنه کوچکترین تغییر مکان، تغییر نور، نحوه آب دهی باعث میشه آفت بزنه یا برگهاش بریزه و.... دیگه هم خوب نشه:(

#تجربه:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan