خب، واقعیتش من نمیدونم چرا قلقش از دستم در رفت و شد آن چیزی که مثلا قرار نبود به این زودیها بشود! ستاره روشن شد و هزار بار امتحان کردم بلکه خاموشش کنم و نمیدانم چرا نشد.
علیایحال دوستان ما را حسابی شرمنده نمودند و ما بسی از این بچهبازیهای خود خجل گشتیم و عرق شرم بر چین و جبینمان جاریدن! گرفت.
اما یک نکته که بعد از هر بار رفتن و برگشتن به آن رسیدهام اینکه: وجدانا زورمون به خودمون، افکارمون، توقعاتمون، رفتارمون نمیرسه، فرتی سر وبلاگ خالی نکنیم. اونم چون زورمون به این یکی خوب میرسه.
من قول نمیدم به خودم که دیگه تو این فضا ناراحت نشم، آخه ظرفیتم محدوده. ولی قول میدم سعی کنم شرایطی پیش نیارم که به ناراحت شدنم منجر بشه.
چند تا اطلاعرسانی:
فعلا همینجوری کامنت خصوصی باشه بهتره.
فعلا تصمیم دارم دنبال نکنم کسی رو، سر زدنهام رو بهتر مدیریت میکنم اینجوری.
+ من باز هم احتمالا از این کارا بکنم، بیزحمت ناراحت نشید و فکر نکنید بیمعرفتم که خداحافظی نمیکنم یا بابت پستهای "تسنیم کجایی"تون تشکر نمیکنم و حتی یه کامنت "رؤیت شد" هم نمیذارم و غیره! مثل همهی همهی بلاگرها میرم مرخصی و تمدد اعصاب و همونطور که میبینید خیلی زود هم برمیگردم :)
این پست یک بند دیگر هم دارد:
تشکر که هستید، تشکر که خوبید، تشکر که دوستید، تشکر که دوستتونم و تشکر که دوستتونو تحمل میکنید :)