مونولوگ

‌‌

و سفر مرا به زمین‌های استوایی برد

 

صدای مرا از جمکران می‌شنوید، البته نه از مسجد جمکران، از یه خونه‌ی اجاره‌ای. نصف غذا رو من درست کردم، نصفشو مامان اومد از چنگم درآورد که طبق سلیقه‌ی خودش درست کنه. من دارم رو خودم کار می‌کنم که غر نزنم چرا اینجوری درست کردین و تازه بگم به‌به چه خوشمزه :)) که سلامت روان همه در سفر حفظ بشه :)) برقا ساعت ۹ رفته. منم کارامو کرده‌م و بیکارم. یه قهوه درست کردم، ولی بدون شیر. من خب اصلا قهوه‌ی تلخ نمی‌خورم، واقعا مزه زهر میده. قهوه با شکر هم شیرین نمیشه، فقط شیر چاره‌شه. منم یادم رفت بگم آقای و حجت که رفتن خرید شیر بگیرن. دیگه ناچارا با مقادیر قابل‌توجهی شکلات آب‌شده و شکر خوردم. البته با موکاپات عادت ندارم و یه نوبت رو گاز چپه شد و کلی قهوه حروم شد. ولی نهایتا خوردم و بد نشده بود، قابل خوردن بود.

ظهر ایشالا مسجد جمکران و بعد حرم‌گردی و ناهار و شب برمی‌گردیم همینجا. فردام ایشالا حرکت به سمت شاید کاشان. به مامان و آقای و حجت واسه خمینی‌شهر نامه‌ی تردد داده‌ن. ایشالا که تو اصفهان دستگیرمون نکنن :)) و ایشالا اصفهان مثل رشت نشه. اون دفعه هم به اصرار من سفر شمالو به سمت رشت ادامه دادیم، ولی هم خیلی سخت گذشت تو رشت، هم اصلا خانواده خوششون نیومد. ایشالا اصفهانو که بازم به اصرار من داریم میریم دوست داشته باشن. البته احتمال میدم از مشهداردهال و اینا بیشتر خوششون بیاد. ببینیم چی میشه.

 

  • نظرات [ ۲ ]
مهتاب ‌‌
۰۵ مرداد ۰۴ , ۱۸:۵۰

خوش بگذره💜 دعا بفرمایید🤲

بهار
۰۵ مرداد ۰۴ , ۱۸:۵۱

زیارت قبول

خوش بگذره 

چرا خمینی‌شهر؟

آخ که دلم لک زده واسه این که شب تو میدون امام باشم ..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan