خدا بخیر بگذرونه! پستهای اخیرم همهاش راجع به مرگ بوده. چند وقت قبل که این پست رو نوشتم، هنوز خبر مرگ (شهادت؟) ِش نیومده بود. بعد از اون دوبار از برادرها و دخترش آزمایش گرفتن تا چند تا جنازه رو تشخیص هویت کنن و امروز خبر دادن جنازهاش شناسایی شده. انقد جراحات وارده بهش شدید بوده، که مجبور بودن آزمایش DNA بگیرن. با شنیدن خبرش دیگه مثل اون اوایل ناراحت نشدم، در واقع بیتفاوت بودم. گذر زمان باعث شد برام هضم بشه این مرگ. ولی خبرش رو دارم که مادرش به سوزناکی همون اوایل گریه میکنه و هنوز امیدواره پسرش برگرده، حتی بدون دست و پا! شاید امشب یا فردا به خانوادهاش خبر بدن. ما به این رسم میگیم "شنواندن". همهی فامیل جمع میشن میرن خونه صاحبعزا و اونا رو "میشنَوونن".
خدایا میدونم با کوچکترین اشاره، مادرش تا آخر ماجرا رو میفهمه. تو اون موقع قلبش رو وسعت بده تا بتونه این درد رو تحمل کنه. کمکش کن تا با عروسش بد نشه. به همهشون کمک کن...
+ لطفا براش فاتحه بخونین.
+ لازم نباشه فردا شبم فاتحه بخونین صلوات!
- تاریخ : دوشنبه ۱۳ دی ۹۵
- ساعت : ۱۸ : ۵۳
- نظرات [ ۵ ]