- تاریخ : يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵
- ساعت : ۱۰ : ۱۴
امروز یه کار خیلی بد کردم...
+ کار بدم رو نوشتم، بعد پاک کردم. نه بخاطر اینکه بعدا یادم نیفته چیکار کردم، بل به این دلیل که بعدا یادم نیفته چی باعث شد این کار رو بکنم!
+ الان مثلا اینجوری نوشتم، بعدا یادم نمیاد؟؟؟
- تاریخ : يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵
- ساعت : ۰۰ : ۱۸
- نظرات [ ۱ ]
با این همه ستارهی روشن چه کنم؟؟؟ :((
این روشنها منو خاموش کردن! وگرنه میشه بخونم و نظر داشته باشم و در سکوت برگردم؟؟؟
این روزهای آخر شلوغپلوغ شده همه چی...
+ ای وای! داشت یادم میرفت :):) دیروز صبح عمه شدم!
+ هنوز اسم قطعی نداره، من اینجا بهش میگم جوجه! چون مامانش به بچه کوچولوها میگه جوجه :)
+ و من الله التوفیق فور اِوِر...
بعدانوشت: بله، میشه بخونم و نظر داشته باشم و چیزی نگم! خیلی هم میشه. تمام کسانی رو که دنبال میکنم میخونم؛ با دقت هم میخونم. برای وبلاگ خودمم همینطوری بیشتر دوست دارم! خوانندهی خاموش :)
- تاریخ : جمعه ۲۷ اسفند ۹۵
- ساعت : ۰۵ : ۲۶
- نظرات [ ۶ ]
باورم نمیشه چطور ۴ گیگ رو در عرض ده روز تموم کردم؟؟؟ من که چیزی دانلود نکردم که!
به عنوان تنبیه تا آخر سیزده بدر باید با همین بستهی ۲_۸ صبح بسازم!
- تاریخ : چهارشنبه ۲۵ اسفند ۹۵
- ساعت : ۰۷ : ۵۹
- نظرات [ ۹ ]
لحظهی تحویل سال 96، دوشنبه سیام اسفند 95 ساعت 13:58 میباشد.
من اون روز و اون لحظه کجام؟؟؟ از 8 صبح تا 12 شب شیفت میباشم :) چون همکار محترم میرن شهرستان، عروسی دختر خاله جان :) خوش بگذره بهش...
- تاریخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵
- ساعت : ۱۴ : ۲۹
- نظرات [ ۹ ]
بالاخره من موفق شدم چند تا فیلم ببینم! اول بگم اصلا با آیتمهای داوری فیلم آشنا نیستم و فیالواقع از فیلم چیزی سرم نمیشه! فقط حسم رو نسبت به فیلمها میخوام بگم.
Arrival: موضوع خوبی داشت، ولی دوست داشتم کفهی منطقش از کفهی خیالاتش سنگینتر باشه که نبود. اتفاقات همینطوری موافق با خانمه پیش میرفت. یه نکتهی خیلی جالب تو فیلم دیدم، اینکه خانمه رو دخترش اسمی رو گذاشت که من دوست دارم!!! وقتی فهمیدم ذوق کردم! البته اسم مد نظر من کردیه، شاید معنیش با اسم تو فیلم متفاوت باشه!
ابد و یک روز: بسیار دوست داشتم. از روابط خانوادگیشون احساس خوبی بهم دست میداد. بخصوص از محسن خوشم اومد! (داداش معتادشون!) و از داداش کوچیکه که میخواست تیزهوشان قبول بشه :) اون قسمتی هم که شوهر آیندهاش داشت سمیه رو میبرد، تو ماشین، افغانی صحبت میکردن خیلی برام جالب بود. کلمات واقعی، با ملودی و لهجهی واقعی داشتن. فقط به احتمال قوی بازیگر نبودن، چون لحنشون یکم کتابی بود :)
لانتوری: خیلی سخته راجع بهش حرف بزنم. وقایع جوری تعریف میشه که احساس میکنم کارگردان گذاشته قصه، خودش پیش بره. عقیده و باور خودش رو به فیلم تحمیل نکرده، یعنی مثل دانای کل فقط قصه رو روایت کرده. این حس رو اون وقتا سر خوندن آناکارنینا هم داشتم. این شیوه رو میپسندم.
+ من خیلی فیلمباز قهاری هستم، ازیرا که متوجه نشدم بازیگر نقش محسن تو ابد و یک روز، همون پاشا تو لانتوری بوده!!!!!!!! قبلا هم خشم و هیاهو رو دیده بودم و بخاطر نقشش خیلی ازش متنفر شدم! خوب بازی کرده بود، ولی خوب حسم به نقش بد بود دیگه. میدونستم لانتوری و خشم و هیاهو رو یه نفر بازی کرده، ولی ابد و یک روز رو نفهمیدم!!! وای بر این دقت!
چند تا فیلم دیگه تو صفاند، اگه شد بعدا به همین پست اضافه میکنم :)
- تاریخ : سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵
- ساعت : ۱۲ : ۰۴
- نظرات [ ۴ ]
بولوار وسط دو تا خیابون کنار خط عابر پیاده...
من منتظر عبور ماشینها و خلوت شدن خیابون برای عبور...
۲۰۶ پلیس عبور میکنه و من از ذهنم میگذره این جناب سروان (یا هر درجهی دیگهای) کلاس آئیننامه نگذرونده؟ :|
پراید متوقف میشه تا من از خیابون عبور کنم :)
+ من عضو کمپین #عبور_از_خط_عابر_پیاده_با_چشمان_بسته میباشم :)
+ چقد رانندههایی که ترمز میکنن تا ما رد بشیم، قابل احترامند :)
+ بترسین از روزی که مَرکَب از دست بدین و مجبور بشین پنج دقیقه پشت خط عابر منتظر بمونین! پس قابل احترام باشین :)
+ چنین کمپین و چنین هشتگی وجود نداره! زحمت سرچ به خودتون ندین ;)
- تاریخ : يكشنبه ۲۲ اسفند ۹۵
- ساعت : ۰۰ : ۱۰
- نظرات [ ۹ ]
- تاریخ : شنبه ۲۱ اسفند ۹۵
- ساعت : ۰۸ : ۴۵
- نظرات [ ۷ ]
۴۳۲
:
ببین رفیق، به نظر من بزرگی کار نشان از اراده نیست آن دوام کار است که اراده را نشان می دهد.
+ اون بالا کلیک کنید.
- تاریخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۹۵
- ساعت : ۲۲ : ۱۲
- نظرات [ ۲ ]
چرا باید دیروز سر کار از دیسیپلین و لزوم قانونمند بودن تکتک پرسنل و ضرورت برقراری یک نظم خدشهناپذیر سخنرانی کنی و امروز تو ترافیک گیر کنی و دیر برسی؟ دقیقا چرا؟؟؟
هنوز تو اتوبوسم ولی احتمالا دیر میرسم :/
بعدا نوشت: ۳ دقیقه زودتر رسیدم D:
- تاریخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۹۵
- ساعت : ۱۵ : ۵۰
- نظرات [ ۴ ]