- تاریخ : يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵
- ساعت : ۱۰ : ۱۴
امروز یه کار خیلی بد کردم...
+ کار بدم رو نوشتم، بعد پاک کردم. نه بخاطر اینکه بعدا یادم نیفته چیکار کردم، بل به این دلیل که بعدا یادم نیفته چی باعث شد این کار رو بکنم!
+ الان مثلا اینجوری نوشتم، بعدا یادم نمیاد؟؟؟
- تاریخ : يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵
- ساعت : ۰۰ : ۱۸
- نظرات [ ۱ ]
بد بد بد... چرا این سال پر از بد تموم نمیشه؟ قراره چقد دیگه اتفاق بد بیفته تو این چند روز باقی مونده؟
هنوز یک هفته هم نمیشه که یه پسر نوجوون فامیل بخاطر سرطان رفت تو دل خاک، امشب فهمیدیم یکی دیگه از پسربچههای فامیل هم سرطان داره. یکی از مردای فامیل هم دو روزه دیالیزی شده حالش بده! بنده خدا مشکل زیاد داره؛ دیابت و فشار و مشکل قلبی و بینایی و حالام کلیوی. پسر بزرگش تازه بیست سالشه. مامان از وقتی این خبرای بد رو شنید، حالش بد شد. گریه کرد، شام نخورد و آخر هم ضعف کرد افتاد. گفتیم شاید فشارشون افتاده، رفتم فشارشون رو بگیرم که دیدم شیلنگ پمپ فشارسنج پاره شده! آقای با چسب برق وصلش کردن، فک نمیکردم کار کنه، بخاطر همین اول فشار آقای رو گرفتم 10/5 بود، بعد مامان رو گرفتم 14 بود!!! گفتم لابد خرابه الکی نشون میده. هدهد رو گرفتم 10/5 بود، آخر هم خودم رو گرفتم 12 بود. برای همه نرمال بود جز مامان. مامان معمولا فشارشون میفته. تا حالا فشار بالا نداشتن. الان با آقای رفتن دکتر، خدا رحم کنه.
بیشتر جمعههای امسال به تعزیه و فاتحه و قرآنخوانی گذشت، از بس فوت زیاد بود تو فامیل!
+ این بنده خداها اقوام درجه سه و چهارمون هم نیستن حتی. ولی رفت و آمدمون نسبتا خوبه. فک کنم مامان به من رفتن انقد دلشون نازکه!
+ عنوان نکته داره، اگه فهمیدین:)
- تاریخ : سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵
- ساعت : ۲۲ : ۴۱
- نظرات [ ۵ ]
تمام دلشوره و تشویش و غصهات هی بیاید تا بیخ گلویت، هی بخواهی استفراغش کنی، ولی بدانی بقیه فقط حالشان به هم میخورد و درکی از حال تو پیدا نمیکنند. تمامش را قورت بدهی و تمام شب جلوی عق زدنت را بگیری و صبح زود بزنی بیرون. بروی جایی که یک آدم عصبانی، تمام عقدههایت را تبدیل به گریه کند. از سناباد تا هویزه را اشک بریزی، بلیت اولین سانس موجود را بگیری و بروی که بقیهی گریههایت را بکنی!
گاهی هم میشود سوژهی پستهای وبلاگی جماعتی شد که زل زدهاند به یک دختر و یک جفت چشم که به سنگفرش دوخته شده و اشکهایی که قایمکردنشان ممکن نیست...
+ وقتی انقد ناراحتی که با اون حالت میزنی بیرون، لااقل گوشیت رو خاموش کن.
بعدا نوشت: آدم عصبانی کلی زنگ زده و وقتی جواب ندادم زنگ زده خونه و خونه هم کلی بهم زنگ زده. اما نمیدونستن که افسوس! دیگه دیر شده :( من رفته بودم که خودکشی کنم؛ با یتیمخانهی ایران :|
- تاریخ : سه شنبه ۳ اسفند ۹۵
- ساعت : ۱۲ : ۱۲
عجب! دلم خوش بود اگه هر خطایی دارم، خوبه که حداقل دروغ نمیگم. بنده خدا اومد و این توهم هم دود شد رفت هوا!
یکی دو ساعت پیش تنها تو خونه بودم که زنگ در رو زد. اومد تو و باز مثل همیشه چیزهایی میگفت که اصلا به من ربط نداشت. و مثل همیشه همونجور در حالت ایستاده میرفت رو ریپیت! و باز و باز و باز! البته این بار بندهخدا افتاده بود رو دور تعریف از ما! اصلا دوست نداشتم بمونه ولی گفتم بفرمایین بشینین چایی بیارم براتون. و مثل همیشه همونجور که میگفت نه دیگه میرم، ایستاده بود و حرفهای قبلیش رو با همون لحن و با همون جملهبندی تکرار میکرد! همیشه مامان بودن و بالاخره یه طرفه میشد، حالا تنها بودم... چند دفعه دیگه هم تعارف کردم و خیلی خوشحال شد که منِ خشکِ سرد تمایل دارم بشینه پیشم و نشست! راستش تو دلم خیلی پشیمون شدم که چرا تعارف کردم و هی با خودم میگفتم کاش رفته بود. چایی آوردم. شروع کرد با تفصیل قصهای از امام جعفر صادق تعریف کرد به این مضمون که امام با یکی از اصحابشون تا در خونه اومدن و بدون تعارفِ "بفرمایید تو چایی در خدمت باشیم" ازش خداحافظی کردن. فرزندشون پرسیدن اون که نمیومد چرا تعارف نکردین؟ امام هم فرمودن من آمادگی اومدنش رو نداشتم، این تعارف از مصادیق دروغه و دروغ از همینجا پایه میگیره!
اصلا انگار داشت برای تأدیب من تعریف میکرد! (در واقع اینطور نبود و بحث ناگهان به اون سمت رفت و چه خوش رفت!) چند دقیقه از دروغ من نگذشته بود که برملا شد! بعدش دیگه از بودنش معذب نبودم، انگار میخواستم تعارفم رو از حالت الکی دربیارم و واقعا خودم رو از بودنش خوشحال کنم! نوشدارو بعد مرگ سهراب در واقع...
- تاریخ : دوشنبه ۴ بهمن ۹۵
- ساعت : ۱۲ : ۳۳
- نظرات [ ۳ ]
الهی!
آنکس که زندگانی وی تویی، او کی بمیرد؟
و آنکس که شغل وی تویی، شغل کی بسر برد؟
ای یافته و یافتنی!
نه جز از شناخت تو شادی، نه جز از یافت تو زندگانی!
زنده بی تو، چون مرده زندانی
و صحبت یافته با تو، نه این جهانی، نه آن جهانی...
- تاریخ : پنجشنبه ۳۰ دی ۹۵
- ساعت : ۲۱ : ۵۷
- نظرات [ ۳ ]
- تاریخ : دوشنبه ۲۰ دی ۹۵
- ساعت : ۲۰ : ۳۲
- نظرات [ ۲ ]
- تاریخ : دوشنبه ۱۳ دی ۹۵
- ساعت : ۱۸ : ۵۳
- نظرات [ ۵ ]
- تاریخ : يكشنبه ۱۲ دی ۹۵
- ساعت : ۲۳ : ۰۲
- نظرات [ ۲ ]
- تاریخ : جمعه ۱۰ دی ۹۵
- ساعت : ۰۰ : ۰۳