خوابم نمیبره؛ درحالیکه کمرم داره از وسط نصف میشه. فردا قطعا از فرط خستگی و خوابآلودگی خواهم مرد.
جیمجیم هم خوابه و کسی نیست باهاش حرف بزنم.
وقتی امروز من داشتم زیر فشار کار له میشدم (ننهمنغریبمبازی 😁) خانواده رفتهن رو تپههای برفی تیوبسواری! من تا حالا نرفتهم.
برای ماشینمم ضدیخ خریدم امشب و بعد از کلی تحقیق و تفحص، فهمیدم چجوری آب رادیاتو چک کنم و کجا بریزم.
دیروز ساعت یک رسیدیم تالار عروسی و زمین خشک خشک بود. ساعت چهار که اومدیم بیرون رو ماشینامون یک وجب (بدون اغراق) برف بود. چند هفته پیش تو یه روز بارونی، جیمجیم بهم اصرار کرد یه دونه از این تی دستیا (اسمشو نمیدونم 😁) بخرم شیشهها رو تمیز کنم. از اون اصرار از من انکار که لازم ندارم و نخریدم. سرمو اونوری کردم دیدم رفته خریده! گفت این خیییلی کاربردیه و حتما لازمت میشه و بعدا دعام میکنی. و گذاشتش تو صندوق. دیروز برفای رو ماشینو با اون پارو کردم و کللللللی ذوق کردم واسه این حرکت جیمجیم :)
عروسکشون رفتیم تو بررررف :)
لیو این ده مومنت دختر! خوابت نمیبره خب، استرس فردا رو بگیری خوابت میبره زودتر؟ پس این بیداریو کوفتت نکن. انقدم اون فکاتو بهم فشار نده، دندونات ترکید.
- تاریخ : شنبه ۱۴ بهمن ۰۲
- ساعت : ۲۳ : ۴۳
- نظرات [ ۲ ]