مونولوگ

‌‌

یا فاطر بحق فاطمه...

بره ناقلا وویس فرستاده تو گروه خواهر برادرا "عید شما مبارک؛ سلامت باشین!!!" انقد قشنگ گفته :) (لابد به گوش من قشنگه!) می‌خواستم به عنوان پست تبریک عید بذارم اینجا، ولی سیو نمی‌شد. به مامانش گفتم اول ضبط کنه بعد بفرسته. دیگه هر کاری کرد خواهرم، نگفت که نگفت! بعد پیام داده "با زور مگس‌کش!!! اینو گفته: "چرا دندون رو جیگر نمیذاری؟!؟😆"" با وجود اینکه بسسسیار دوستش می‌دارم، گفتم "بذا بیام دندوناتو دونه دونه می‌کشم تا بفهمی دندون رو جیگر میذارم یا نه! :)"

بعله. ما انقد همدیگه رو دوست داریم و من و عسل هم که دیگه آخر لطافت و خوش‌رفتاری با بچه‌ایم :)


یک لوکیشن قشنگ:

من تو آشپزخونه کنار اوپن در حال خوردن شیرینی و چایی.

آقای جان تو هال کنار اوپن در حال خوردن شیرینی و چایی.

شیرینی مجزا، چایی مشترک 😂😂😂 :) دیگه آقای جانن دیگه دیگه :)



عید فطر خیلی خوبه، مبارکمون باشه :)


+نفهمیدم چطور تاریخ یه روز کم شد!؟!

لحظه‌ی خوب دعا برای هم

قبل از افطار خونه بودم! موقع اسماءالله، حتی موقع ربّنا هم! زمزمه کردن اسماءالله الحسنی واقعا لذت‌بخشه!

هر شب که این شانسو ندارم، امشب داشتم. عالیه! نیست؟ :)

+ یادتان باشد طبق روایتی از حضرتش، از اعمالی که بر شب قدر وارد می‌باشد، دعا برای آرتمیس می‌باشد.

لازم که نیست در مورد حضرتش شفاف‌سازی کنم؟

بستنی شاد :)

« شیعیان ما در شادی های ما شاد و در حزن و اندوه ما محزون و غمگین هستند »



پیمان بستن با شما عین شادیست، یک بستنی شاد :)

صرفا برای یک عده‌ی خاص...

برای کسانی که احیانا می‌خونن و دانشجو یا فارغ‌التحصیل یا استاد دانشگاه‌های مشهدن.

اعتکاف دانشجویی، مسجد گوهرشاد

منم دلم می‌خواد برم، ببینم دل خدا چی می‌خواد.

بعدانوشت: فک کنم خدا دلش نخواست، چون الان فهمیدم آیت الله سیستانی یکشنبه رو اول رمضان دونستن و اینطوری شب‌های قدر و روزهای اعتکاف ما و بقیه متفاوت میشه، امسال هم از اون سال‌هایی شد که بهتر بود نمی‌شد! 😔

  • نظرات [ ۵ ]

تزریق

چقد خوشحال شدم وقتی دیروز چههههار نفر از کسانی که اصلا و ابدا انتظارش رو نداشتم بهم تبریک گفتن!

اول حاج‌آقای صفریان با اون دعای خوبشون :) با وجود آشنایی خیلی کوتاه.

دوم سمیرا عالم‌خواه با اینکه ارتباطاتمون خیلی خیلی کمه :)

سوم جمیله* که دیگه اصصصلا فکرشو نمی‌کردم :)

چهارم فاطمه صالحی عزیز که انگار از پیامش بیشتر از هر کسی خوشحال شدم، نمی‌دونم چرا ولی یه خلوصی و یه حس خوبی تو این دختر می‌بینم :) پاییز، حدود پنج روز تو سفر شمال با هم هم‌اتاقی بودیم.


* ایشون از اقوام دوره که ازدواج کرده و حالا مشهد زندگی نمی‌کنه، چندی پیش خانواده‌شون برای پسرشون اومده بودن خواستگاری هدهد، اتفاقاتی افتاد و قبول نکردیم. کاش ولی به همین سادگی تموم میشد، صبح بعد خواستگاری گل و شیرینی‌شون رو پس فرستادیم :/ البته خدا رو شکر روابط به هم نخورد و رفت‌وآمدها پابرجاست :) برادرشون هم که مدتیه ازدواج کردن ان‌شاالله خوشبخت بشن.



+ با اسم و رسم کامل ذکر کردم تا همیشه یادم بمونه خوبیشون :)

  • نظرات [ ۵ ]

الحمدلله :)

خوشحال‌تر از من دیروز، خودم بودم :) برای چیزی که امروز گرفتم :) شاید بنظر دیگران، خیلی خیلی بی‌اهمیت بیاد، ولی دیروز وقتی فهمیدم امروز دانشنامه‌ام رو بهم میدن رو ابرها بودم :) انقد گیر تو این کار من افتاده بود که تصور گرفتنش برام سخت بود :) یعنی هر طرف می‌رفتم، باید یه اشکالی به کار وارد می‌شد :) نه از اولش که بهم گفت همممه‌ی پرونده‌ات کااامل و مرتبه و هیچی کم نداره! نه از ادامه‌اش که هر قدم قانون جدید و فلان و بهمان اضافه می‌شد :) از اون طرف طبق حرفای دانشگاه، به محل کارم هم گفته بودم که ده روز (با ارفاق یک ماه) میتونم مدرکم رو بیارم براتون، شد سه ماه! چیزی نمیگفتن بنده خداها، ولی خودم بیش از اندازه احساس فشار می‌کردم، و احساس اینکه فک کنن برای این کار دروغ گفتم :) امروز تقریبا فشار مرتفع شد :) الحمدلله :) احساسم بابت اینکه امروز (روز ولادت امام حسین (ع)) دانشنامه‌ام رو گرفتم خیلی خوب و مثبته :)

+ عیداااتون مبارک :)

+ بابت چیزی عذرخواهی کردم که تقصیر من نبود :| اصلا نمی‌دونم چطور دارم این کارا رو می‌کنم در حالی که با باورام تضاد داره؟ از نظر من همه باید قانون رو رعایت کنن، از طرفی قوانین سخت‌گیرانه و کمی دور از واقعیت جاریه، از طرف دیگه اگه همین قوانین نباشه اوضاع خیلی آشفته می‌شه، و از طرف دیگه‌تر من از جانب مقامات بالا سرم، مجبورم یه کارهایی بکنم که یکم قوانین خشک منعطف بشن، هم برای راحتی مریضا و هم برای راحتی خودم و بقیه (رودرواسی که نداریم :)) و بااااز انتهای این سیکل می‌رسه به اولش! جدال من با وجدانم که اگه قرار باشه هر کی با سلیقه‌ی خودش قانون رو انعطاف بده، دیگه یه قانون واحد وجود نداره ووو

+ حالا میگم قانون و انعطاف و اینا یه وقت فک نکنین مثلا دارم اختلاس سه هزار میلیارد دلاری می‌کنم :) حتی قانون مصوب هم نیست، دستورالعمله :)

+ باور کنین این ذهنیات من اگه قابل خوندن بود برای بقیه، مدام در حال مسخره کردن من بودن! اصلا اینکه چنین چیزای جزئی و ریزی برای کسی مشغله باشه، از نظر دوست‌ها و اطرافیان من خنده‌داره! اونم انقد جدی و انقد وسیع که تمام فکر و ذهن طرف رو درگیر کنه!

  • نظرات [ ۵ ]

من ینکر فضلک یا حیدر؟

اگه گوش دادین و متوجه شدین و حوصله‌شو داشتین متنش رو واسه منم بنویسین!!! :) 😆😅 بعضی جاهاشو متوجه نمیشم :)


  • نظرات [ ۲ ]

نوروز خود را چگونه گذراندید؟

رفتم شهر کتاب، "بیوه‌کُشی" و دفتر رنگ‌آمیزی و مداد رنگی برای خودم خریدم :) دفترم انقد خوبه! شاید یه طرحش رو گذاشتم. برای تولد دوستم هم پازل هزارتایی خریدم. شهر کتاب تو طرح عیدانه بود و تخفیف می‌داد. گفت کد ملی‌ت؟ گفتم ایرانی نیستم. گفت پس تخفیف نمیتونم بدم. آخرش گفت کد ملی خودم رو برات زدم :) اون چهار تومن تخفیف نه منو پولدار میکرد نه اونو فقیر. فقط یه لبخند تو خاطرات من حک شد و شاید یه حس خوب تو ذهن اون.


رفتیم تولد دوستم. یه کافی‌شاپ با دکوراسیون آبشار و صخره و مجسمه‌های بزرگ و سقف بلند رو به آسمان، با پرسنل فیس‌فیسی و بداخلاق! کیکمون رو هم راه ندادن. گفتیم یه اسم عحیب غریب که نمیدونیم چیه سفارش بدیم، سورپرایز شیم. آوردن دیدیم یه لیوان با یکم بستنی و کلی ژله! :/ من اصلا ژله دوست ندارم! بعدش رفتیم تو پارک نشستیم کیک خوردیم :)


امسال نوروز خوش گذشت کلا. یازده به‌در رفتیم میامی. بابام مسابقه گذاشت از کوه بریم بالا و بیایم پایین. (مثلا کوه، فی‌الواقع کوهچه!) آقایون خانما جدا. هدهد برد و داداش کوچیکم. خوش‌بحالشون، جایزه نقدی بود :)

سیزده به‌در هم رفتیم حرم و خونه‌ی عسل و عصر هم دشت و دمن! من حوصله نداشتم نشستم تو ماشین بیوه‌کُشی رو تموم کردم!


بقیه‌ی اتفاقات از ذهنم رفته :)


+ روز مرد چی بخرم؟؟؟ چقد کادو خریدن واسه مردا سخته :/ اصلا چیز خاصی به ذهن آدم نمی‌رسه! آقایون راهنمایی کنن مردا چی دوست دارن؟

  • نظرات [ ۵ ]

خاطره می‌شود...

این خاص‌ترین تحویل سال هم رفت که به تاریخ بپیوندد :)

آرزوی سلامتی و خوش‌وقتی و سعادت و عاقبت‌بخیری و شادی و اتفاقات خوب و موفقیت‌های روزافزون دارم براتون تو سال پیش رو :)

بخندید لطفا :):):):):):):):):):) به این پهنا!


هفت‌سین درمانگاه که من هیچ دخالتی تو چینشش نداشتم!


عشق یعنی مادرم زهرا...






حرم


  • نظرات [ ۱۱ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan