- تاریخ : سه شنبه ۲۶ آذر ۹۸
- ساعت : ۲۳ : ۱۷
- نظرات [ ۹ ]
در نمازخانهی بیمارستان نشسته بودم و داشتم افطار میکردم. دو تا کیک (تیتاپ) خریده بودم با یک آبمیوهی شبهرانی هلو. یکی از کیکها را خورده بودم و دومی را هم یک گاز زدم که دیدم کسی میزند روی شانهام.
+ خانم!
_ بله؟
+ کیکتون رو باز کنین.
_ چرا؟
+ آخه جدیدا تو کیکها قرص میذارن.
_ o-O!
و یادم آمد که دیروز لابهلای کارها، یک صحنه در تلویزیون دیده بودم که کسی تیتاپ را باز کرده و قرص تویش را به دوربین نشان میدهد. اما اینقدر مشغلههای مهمتر داشتیم که اصلا توجهی نکردم که اصل خبر را پیجو شوم. این روزها خیلی از اخبار فاصله گرفتهام، در واقع میشود گفت از همه چیز فاصله گرفتهام.
خلاصه خواستم بگویم اگر داخل آن کیک اولی یا داخل لقمهی اول کیک دومی، چیزی بوده و خورده و نفهمیدهام، به یمن بیست و شش سال و یک روزه شدنم، بر من ببخشایید و حلال کنید :)
محبوبه شب
۲۶ آذر ۹۸ , ۲۳:۲۷
۲۶ آذر ۹۸ , ۲۳:۲۷
ای جانم
تولدت مبارکا باشه گل دختر :**
نمیری الهی : ) (اینم یه مدل تبریکه و ارزوی عمر دراز و طولانی)
اره منم شنیدم
خبر بدی بود واسه مایی که یسنامون عاشق کیکه
ضمیر ...
۲۹ آذر ۹۸ , ۰۸:۵۰
۲۹ آذر ۹۸ , ۰۸:۵۰
انقدر که من آذری تو زندگیم دیدم، هیچ پدیدهی دیگری رو ندیدم. تولدتون مبارک. (:
+ دیروزم من داشتم پشت تلفن با پدرم حرف میزدم، بعد در پایان مکالمه از مامانم میپرسه کاری نداری؟ مامانم از اون طرف بلند میگه: بگو کیکا رو باز کنه و بخوره. نه! بگو اصلا کیک نخوره.
منم از دنیا بیخبر اصلا نمیدونستم چرا اینو میگن. ((:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
آخرین مطالب