سرما خوردم. دیشب از توی اتاق اومدم تو هال خوابیدم، چسبیده به بخاری. از بس گرمم شده بود، کابوس تشنگی میدیدم. تو خواب میگفتم یک لیوان آب، یک لیوان آب! که از خواب پریدم و بیدار شدم. سر جام نشسته بودم که دیدم مهندس یه لیوان آب برام آورده :)) واقعا تشنهم بود، اما آبش سرد بود و منم گلودرد. فقط چون نخوره تو ذوق مهندس چهار پنج قلپ ازش خوردم. [مهندس تصادف کرده و با عصا راه میره!]
الان عسل اومده خونهی ما، اونم سرما خورده. میگه دیشب تو خواب هی میگفتم آب، آب، آب! که شوهرم بیدارم کرد، یه لیوان آب بهم داد! گفتم این سرده، گلودرد دارم. رفت آبجوش آورد.
سابقهی پختن غذای مشابه تو یک روز تو سه خونه (خونهی ما، عسل، هدهد) رو هم داریم. البته غذایی رو میگم که کمتر پیش میاد بپزیم.
- تاریخ : پنجشنبه ۳۰ آبان ۹۸
- ساعت : ۱۳ : ۵۵
- نظرات [ ۰ ]