شما فرد متمولی هستین، یکی دخترتونو دزدیده و مقدار کلانی پول از شما مطالبه میکنه؟ چه میکنید؟
شما رئیس بانک مرکزی هستین. یکی دخترتونو دزدیده، میگه مقدار هنگفتی، (خیلی خیلی هنگفت) براش به یه حساب خارجی مثلا تو سوئیس واریز کنین، وگرنه دخترتونو میکشه. میدونین که اگه این کارو بکنین خانوادههای زیادی بدبخت میشن، چرخ اقتصاد مملکت لنگتر از اینی که هست میشه و باز هم مردم زیادی بدبخت و بدبختتر میشن. چه میکنید؟ با اختیاراتتون از حق بقیه برای نجات پارهی تنتون استفاده میکنین؟
شما رئیس یه بیمارستان هستین. یکی دخترتونو دزدیده و میگه قلبی که قراره به مریض x پیوند بشه رو باید به مریض y پیوند بزنین، وگرنه دخترتونو میکشه. شما یا به وسیلهی اختیارات یا بند پ یا غیرقانونی یا هر جور دیگهای میتونین این کار رو بکنین. حالا چه میکنید؟ برای نجات جان دخترتون جان مریض x رو میگیرین؟
شما یه آدم عادی هستین که دارین تو خیابون راه میرین. یکی بهتون زنگ میزنه و میگه دخترتون رو گرفته و میخواد بکشدش و اگه شما کیف حامل یک بمب رو از تو سطل زبالهی کنار خیابون بردارین و ببرین تو یه مجتمع تجاری شلوغ بذارین و منفجرش کنین، دخترتون رو آزاد میکنه. چه میکنید؟
چقدر برام سخته که بذارم دخترم بمیره، دختری که کوچیکه و دوست دارم بزرگ بشه. زیباست و دوست دارم هر روز ببینمش. باهوشه و دوست دارم آیندهی درخشانی داشته باشه. بچهای که همهجوره به تمام رگ و پیام پیوند خورده. سخته بگم بکشش، من این کارو نمیکنم. خدایا!
- تاریخ : يكشنبه ۲۶ آبان ۹۸
- ساعت : ۰۰ : ۵۴
- نظرات [ ۰ ]