مونولوگ

‌‌

هشت


دَماغاً کیپّاً

حَلْقاً لا بَلْعاً

کَمَراً نِصْفاً

جِسْماً کُتْلِتاً



+ شصت هفتاد تا مهمون داشتیم تقریبا، قرآن‌خوانی. از مامان آقای سرماخوردگی گرفتم. همسایه گل زعفرون آورده بود، دو کیلو هم گل خریدیم. شکر خدا ما مال خودمونو دادیم یکی ببره پاک کنه. ولی هدهد و عسل هم اینجان و هر کدوم یک کیلو گرفتن که ندادن کسی پاک کنه. یعنی تو پاک کردنش باید کمک کنم. خدا خدا هم می‌کنم نصف شب مجبور نشیم مامانو ببریم بیمارستان.

انقدر افکار مختلف تو ذهنم می‌چرخه که برای زبان هیچ تمرکزی ندارم. درگیر تمام مسائل جاری خونه‌ام، از بیماری گرفته تا تفکیک کنتور، تا فرش آشپزخونه، تا تعویض کابینت‌ها، تا کارهای بیمه، تا مهمونی، تا پیگیری مسائل مسافران رسیده و نرسیده و هر آنچه که سابقا عین خیالمم نبود و همیشه به مامان می‌گفتم کار اشتباهی کردین که این مسئولیت‌ها رو پذیرفتین. حالا خودم خیلی نامحسوس و داوطلبانه دارم راه مامانو میرم و هر روز بیش از پیش مسئولیت می‌گیرم. تا نزدیک‌های کلاس رفتن اصلا معلوم نبود که بتونم برم یا نه. وقت نکردم هوم‌ورک بنویسم و این بر من سخت میاد که بی هوم‌ورک برم کلاس. درس هم نخونم باید هوم‌ورک داشته باشم. امروز تیچر داشت با من حرف می‌زد، آخرش به فارسی گفتم تیچر من امروز هیچی نمی‌فهمم، میشه فارسی بگین؟ میشه امروز منو نادیده بگیرن؟ گویا اصلا تو کلاس حضور ندارم؟


  • نظرات [ ۲ ]
هایـ تن
۱۱ آبان ۹۸ , ۱۹:۱۹

خب الان این پستی که کامنت نداره مال منه :)

من این اواخر یه نقشه‌ی فوق‌العاده به سرم زده، اینکه وقتی حواستون نیست بیام خونه‌م رو با خونه‌ی شما عوض کنم بعد شما همه کاراش رو انجام بدین قبضاش رو پرداخت کنین بعد که دوباره حواستون نیست برش گردونم سر جاش :)

پاسخ :

اگه می‌دونستم قراره این دو تا پست بی‌کامنت بمونن، یه موضوع دیگه انتخاب می‌کردم :)) مثلا یه موضوع سیاسی 😎
آخ آخ آخ! پس حتما حسابی خونه‌تون شلوغ پلوغ و بهم‌ریخته است! خونه‌هامون عوض بشه، بعد مثلا ما صبح چشم باز کنیم ببینیم لباس چرک‌ها یه گوشه پرت شده، مورچه‌ها در سراسر خونه دارن خرده نون و خوراکی رو دوششون می‌برن، بوی زباله‌ها آشپزخونه رو برداشته، گوجه‌ها از بس تو یخچال موندن کپک زدن، یه قابلمه غذا رو اجاقه که یه سوسک هی میره توش و هی میاد بیرون، دو دست استکان و لیوان روی اپن و کانتر و سینکه که چایی و قهوه توشون خشکیده، ظرف‌ها نشسته رو هم تلنبار شدن و حتی یه بشقاب شسته هم پیدا نمیشه، لامپ هال سوخته، شیشه‌ی پنجره‌ی اتاق شکسته، روی فرش شیر چپه شده بوی گند گرفته، پوست میوه و تخمه و پوست تخم‌مرغ آبپز روی مبل و زیر مبل و روی میز و همه جا به چشم می‌خوره، آب قطعه، باید بریم قبضو با جریمه بدیم تا بیان وصل کنن، همسایه هم میاد دم در که اگه هنوز کلیدتون رو پیدا نکردین، بیاین کلید ما رو ببرین از روش بزنین، چون اگه دیگه زنگ ما رو بزنین ما باز نمی‌کنیم، کلا اصن یه وضی! فک کنم یه سه چهار روزی درگیر باشیم تا راست و ریس بشه اوضاع خونه 😁😁😁
دیگه من با کمال بدجنسی اینجوری دیدم خونه‌تون رو. البته تقصیر من نیست، خودتون همچین تصوری انداختین تو ذهنم 😆
هایـ تن
۱۱ آبان ۹۸ , ۲۱:۵۷

این دو تا رو هم من شانس آوردم کامنت نداشتن، چون احتمالن ملت فرصت نکردن کامنت بذارن :)

نه حالا اونقدرم داغون نبودم ولی خب الان که در کمال بدجنسی اینجوری گفتین منم در کمال بدجنسی اول دونه دونه این بلاهایی که گفتین رو سر خونه میارم، بعد عوضشون می‌کنم تا شما باشین دیگه تصور مصور نکنین واسه من :)

پاسخ :

اتفاقا قراره اون روزی که خونه‌ها جابجا میشه، من برم رو مود تنبلی! یه سری ظرف و ظروفم از همسایه قرض می‌گیرم، اضافه می‌کنم به ظرفای تلنبارشده و حجم زباله‌ها و پوست پرتقال‌ها رو هم بیشتر می‌کنم. کارت بانکی هم اگه تو خونه باشه، همه‌شو آب معدنی می‌خرم. بیشتر از این متاسفانه کاری ازم برنمیاد :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan