این هفته کوکی درست کردم و خراب شد. کوکیای که تو کارگاه تنهایی به چه خوبی درمیآوردم. دیشب مارمالاد هویج و شربت بار درست کردم. دستور هر دو رو از تو سرآشپز پاپیون برداشتم. مارمالاد، ای، بدی نشد. شربت بار 🤣 به یه کپه شکر بیشتر شبیهه تا شربت 🤣 بعد رفتم یه ویدئو از تو نت دیدم و دیدم ای دل غافل، نکات اساسیشو رعایت نکردهم. بعدم خمیر شیرینی مشهدی/آلمانی/مربایی/عسلی گرفتم و گذاشتم یخچال. امروز یه تیکه کوچیکشو پهن کردم و قالب زدم و گذاشتم فر. یه دو سه روزی باید بمونه تا بتونم نظر بدم چطور شده. ولی خمیر از همون اول که درآوردم روغن پس داد که یعنی زیاد هم خورده یا ورز داده شده. رنگشم خیلی جالب درنیومده. پختش حالا با ارفاق میشه گفت متوسطه. تزئین که چون از بقیه قسمتا مطمئن نبودم، انرژی و وقتی پاش نذاشتم، فقط یه بریلو زدم روش و زدم تو پودر نارگیل. در کل فعلا میتونم نمرهی ۳۰-۴۰ از ۱۰۰ بهش بدم. یهجورایی هم میخوام کلهمو بکوبم به دیوار بابت این شکستهای پیاپی. هر بار وضع همینه. وقتی تو نشیبم، تو حضیضم، تو شکستم، تو دلشکستگیام، تو افسردگیام، فکر میکنم و حس میکنم هیچوقت قرار نیست چیزی بهتر بشه یا باشه. قرار نیست حالم خوب بشه. قرار نیست کارم بهتر بشه. قرار نیست اوضاع مرتب بشه. قرار نیست موفق بشم، پیروز بشم. اینکه چرا در عین اینکه این فکرا و حسا رو میکنم، بازم به کارم و راهم ادامه میدم و تکرار و تکرار میکنم رو هم نمیدونم. ولی خب بعدش میبینم شد، درست شد، خوب شد، مرتب شد. میبینی؟ دارم میگم شد، حتی نمیگم شدم یا کردم. انگار من بیرون گودم و یکی دیگه کارا رو روبراه میکنه. حس من که اینه. و خب تقریبا هیچوقت خودمو قبول نداشتهم. بههرروی، الان هم فک میکنم من قرار نیست هیچوقت بتونم شیرینی مشهدی فوقالعادهای بزنم یا توش مهارت فوقالعادهای پیدا کنم.
- تاریخ : يكشنبه ۷ بهمن ۰۳
- ساعت : ۱۵ : ۱۵
- نظرات [ ۲ ]