خوابم میاد و هیهات که ببره. انگار واقعا بزرگسال شدهم دیگه و از اون خوابهای بیخیال و به شدت عمیق خبری نیست دیگه. همیشه از رسیدن این مرحله میترسیدم و دوست نداشتم برسه روزی که دغدغههای زندگی، روی خوابم تاثیر بذاره. نه اینکه الان برای دغدغهی مشخصی بیدار مونده باشم، فقط این مغز پر چیز، میخواد بیدار باشه. بیدار بودن تا یکونیم شب تو خونهای که این وقت سال حدود هشت و نه شب و حتی زودتر خاموشی میزنن، معادل سهشبانهروز بیداریه.
- تاریخ : يكشنبه ۲۷ آبان ۰۳
- ساعت : ۰۱ : ۲۶
- نظرات [ ۳ ]