مونولوگ

‌‌

 

کف پاهام درد می‌کنه. روزها زیاد وایمیستم. کیک‌هامون بدی نمیشه. فی‌الواقع خوب میشه شکر خدا :)

امروز هدهد اومد بالا، خودش برای خودش با دستورای ما و راهنمایی‌هام کیک درست کرد. خیلی راضی بود. منم یه کیک شیفون درست کردم برای روز پدر. گفت چقد صاف و یک‌دست =) از این به بعد منم میام اینجا کیک درست می‌کنم برای خودم، اصلا حضور تو باعث میشه کیکا خوب دربیاد =)) گفتم هر کاری قلق داره خب. و نگفتم مگه نبودی این همه سال آزمون و خطاهای تموم‌نشدنی منو ببینی؟ هنوز هم دائما در حال بررسی گوشه گوشه‌ی کار هستم فی‌الواقع. گاهی جیم‌جیم بهم میگه تو اورثینک داری. همینجور که نشسته‌ام، خوابیده‌م، غذا می‌خورم، راه میرم، ظرف می‌شورم، رانندگی می‌کنم و حتی حرف می‌زنم، دارم به دلایل چیزها و چگونگی چیزها فکر می‌کنم: چرا کم پف کرد؟ چرا زیاد پف کرد؟ چرا خوب‌تر شد این بار؟ چرا رنگش این شد؟ چرا فلانی اینطور سفارش داد؟ چطور هزینه‌ها رو میشه آورد پایین؟ چطور میشه مشتری رو متقاعد کرد؟ چطور سازوکارها رو بهینه کنیم؟ و البته اکثر افکارم هم با اعداد و حساب‌وکتاب گره خورده. جیم‌جیم از مدل حساب‌وکتاب کردنم و تسلط تقریبیم هم رو این موضوع خوشش میاد :) یه روز بهش گفتم منو توصیف کن، هر چی گفت رو نوشتم. حالا میذارمش نظر کسی که تو حداقل یک سال اخیر، بیشترین زمانم رو باهاش گذرونده‌م ببینید.

چند روز پیش با هم رفته بودیم حرم و من چادر زرشکیم سرم بود. یه خانم خادم مسن، ماشششششاالله‌ماششششاالله‌گویان اومد سمتمون و کلی به‌به و چه‌چه که چه حجاب خوبی و اینا، عیدم تبریک گفت و رفت. رفتیم جلوتر و شاید هنوز یک دقیقه هم نگذشته بود که یه خانم خادم جوون، اومد سمتم و عیدو تبریک گفت و گفت که بهتره برای حرم یه چادر مشکی تهیه کنم برای خودم و مشکی بیشتر بهم میاد. گفتم عه؟ باشه مرسی. خدایی نمی‌فهمم، واااقعا نمی‌فهمم که چرا، به چه علت، با چه منطقی، بعضی‌ها دوست دارن تمام جامعه رو متحدالشکل کنن؟ اسمش روشه، حدود الهی. یعنی یه سری حد تعیین شده از طرف خدا که شاید بشه تشبیه کرد به مثلا محیط یه دایره. توی این دایره، بی‌نهایت نقطه وجود داره که از طرف خدا آزادی هر کدومو خواستی انتخاب کنی. اینکه بعضی‌ها دوست دارن انتخاب خودشون یا انتخابی که به خودشون دیکته شده رو به همممممه اجبار کنن، دیکتاتوریه. خدا یه آزادی نصفه‌نیمه‌ای به آدم داده، ولی بنده‌هاش همونم چشم ندارن به آدم ببینن :)) اگه آرایش کرده‌م یا چسب و جذب پوشیده‌م میشه بیای بگی از حدود گذشتی و امربه‌معروف کنی و نهی‌ازمنکر کنی، ولی من فقط یک رنگ از رنگ‌های موجود در انظار رو استفاده کرده‌م که اتفاقا تیره است. و من ندیده‌م جایی بگن حرامه استفاده از این رنگ برای خانم‌ها. و کلی خانم دیگه تو حرم هستن که چادررنگی و چادرنماز می‌پوشن با رنگ‌های غیرازمشکی، متعارف و نامتعارف و برای همه هم طبیعیه. اگر این رنگ برای کسی غیرطبیعیه، مشکل اینه که یک جایی در تاریخ زن‌ها رو مجبور به پوشش یک‌دست مشکی کرده‌ن و کم‌کم این‌ها غیرطبیعی شده، نه اینکه همیشه غیرطبیعی بوده. پس شکستن این تسلسل اشتباه، اشتباه نیست. کما اینکه اگه توجهی هم جلب بشه، خب می‌خواد چی در من ببینه؟ واقعا جذابیت افزوده‌ای در من نیست که نگرانش باشم. بنده‌ی خدایی که توجهش جلب میشه فقط یه رنگ زرشکی می‌بینه، یعنی رنگ زرشکی زمینه‌ساز گناه میشه آیا؟ :)))

فعلا برم.

  • نظرات [ ۳ ]
مهتاب ‌‌
۲۳ دی ۰۳ , ۲۱:۴۸

دو سال گذشته هروقت اومدم حرم از در که رد شدم چادرم رو برداشتم و با عبا تردد کردم. حتی تو خود صف ضریح و نزدیک ضریح. اگه خانمای عرب و پاکستانی و... می‌تونن عبا بپوشن چرا ما نتونیم؟ (و جالبه تقریبا هیچ‌کس هیچ تذکر خاصی نداد)

امسال البته دیگه حوصلهٔ مبارزهٔ مدنی نداشتم ولی درکل این نوع قوانین بی‌منطق زیادن متاسفانه.

پاسخ :

کاش کمی فکر می‌کردن قبل از وضع این قانون‌ها
De sire
۲۳ دی ۰۳ , ۲۲:۱۷

سلام خانوم هنرمند 

خداقوت 

 

+ بعضیا از خدا خداترن :))

پاسخ :

سلام :)
ممنونم :)

بعله ظاهرا
آفتابگردون ...
۲۴ دی ۰۳ , ۰۲:۳۹

از چادر و رنگش و رو مخ بودن بعضی آدما، من همش حواسم به این بود که تو میتونی هروقت هرچقدر دلت گرفت بری حرم :) 

پاسخ :

حالا که فعلا شما حرم پدرمون هستی و امشبم که ولادتشونه و... حتما هم واسه ما دعای عاقبت‌بخیری می‌کنی :)
زیارت قبول و خوش به حالت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan