دیروز تو کلاس، تیچر پرسید به نظرتون عشقِ قبل از ازدواج بهتره یا عشقِ بعد از ازدواج؟ من کلا حوصله ندارم تو بحثهای کلاس شرکت کنم، مگر مستقیم ازم بپرسه. بچهها یکی یکی حرف میزدن و میگفتن ...After marriage because. بعد من دیدم همه دارن میگن بعد ازدواج، یهکم جو فوق سنتی شده بود! دیگه منم نظرمو اظهار کردم. گفتم عشق نه، ولی آشنایی قبل از ازدواج باشه بهتره و ریسکش کمتر. حالا ییهو نطق همه باز شده بود! از دم میگفتن قبل از ازدواج بهتره 😁 لابد گفتن اییییییین با اییییییین تیپوتارش، وقتی داره میگه قبل ازدواج، ما چرا خجالت بکشیم؟ :)))
درس: از ابراز نظر مخالف یا متفاوت خود نترسید. چه بسا بسیاری دیگر، همان اندیشه در ضمیر داشته باشند و فقط منتظر یک شکاف در پوستهی ضخیم عرف و عادت باشند.
صبح بعد نماز، به آقای گفتم ماههای حرام هم تموم شد، بریم رانندگی دیگه. (واقعا هم تو این مدت ماشین نداده بودن دستم!) به مامان گفتم شمام بیاین. فلاسک رو آبجوش پر کردم و راه افتادیم. بردمشون کوهسنگی ^_^ یه نون سنگک خاشخاشی! خریدم، ولی متاسفانه همهی مغازهها بسته بود، صبحانه نیافتم. رفتیم بالای کوه و نون و چای و توت خوردیم :) اومدم پایین دیدم دو تا ماشین تقریبا چفت کردن به ماشین ما. آقای گفتن بده خودم درش میارم، گفتم نچ! نشستم ولی مامان و آقای رفتن اون دوردورا که مثلا خودم تنها بیام بیرون. ولی زهی خیال باطل! چند تا کارگر اونجا بودن، اونا فرمون دادن تا دراومدم :| چقدم از خودم تعریف کردم تو مسیر برگشت، که بعد این همه مدت یادم نرفته و چه خوب دارم میرم! اومدم جلو در خونه و بوم! کلا قاطی کردم. چهار پنج دفعه خاموش کردم تا یه پارک دوبل بکنم! 😁😁😁
درس: پنجشنبهها عصر نخوابین، که شب زود خوابتون ببره، که جمعه صبح زود پاشین که بتونین برین کوهسنگی و تمرین قانقان :) تازه اون بالا دعای ندبه و صبحانه هم هست :))
- تاریخ : جمعه ۱۲ مهر ۹۸
- ساعت : ۲۱ : ۴۳
- نظرات [ ۳ ]