مونولوگ

‌‌

فرار رو به جلو


گمونم ترم دوم بودم. فیزیولوژی نیم واحد عملی داشت. بردنمون تو آزمایشگاه و دستگاه‌های مختلف و کار باهاشون رو نشونمون دادن. هیچ کدوم یادم نیست. ولی یکیشو یادمه، اسپیرومتر. می‌گفتن بیاین توش فوت کنین که حجم هوای دم و بازدمتون مشخص بشه. من که فوت کردم استاد گفت ورزشکاری؟ حلقه‌ی داخل اون استوانه، با شدت و سرعت رفته بود تا سقف استوانه. ورزشکار هم داشتیم تو کلاس، ولی اون سؤال رو از من پرسید که کمترین نمره‌م همیشه ورزش بوده.
ظاهرم نشون نمیده، اما ظرفیتم زیاده. صبرم کمه و ظرفیتم زیاده. تناقض نیست. صبرم اینقدر کمه که تحمل کوچکترین حرف مخالفی رو ندارم و ممکنه مدت‌ها ذهنم روی اون حرف گیر کنه. اگه اون حرف در حیطه‌ای باشه که روش حساسم، قطعا واکنشمو به شکل اظهارنظر و گاها جروبحث بروز میدم. و ظرفیتم اینقدر هست که حواس شش‌گانه‌م از بیشترشون قوی‌تره ولی تسلطم به دروازه‌ی دلم بیشتر. نصف بیشتر درددل‌هایی که از آدم‌ها شنیدم رو حاضر نیستم هیچ‌وقت خودم بازگو کنم. حقیقتش نمی‌تونم از آدم‌هایی که درددل می‌کنن دفاع کنم. حس ترحم آدم رو برمی‌انگیزن و من ناتوان‌تر از اونم که بتونم به کسی ترحم کنم.

+ امروز خیلی نوشتم. اما امشب وقتی داشتم متن رو می‌خوندم که منتشر کنم ازش بدم اومد. تنها باری که تو مسابقات رفتم تا کشوری، پیش‌دانشگاهی بود. راجع به یک خطبه که خودمون انتخاب می‌کردیم متن می‌نوشتیم و می‌رفتیم به شکل سخنرانی اجرا می‌کردیم. راجع به فن بیانم هیچ نظری ندارم که چطور بود، چون هشتم شدن خودش کاملا گویا هست. ولی بد نمی‌نوشتم. هر مرحله خطبه عوض می‌شد و من برای هر مرحله هزاران بار متنمو عوض می‌کردم. جملات شکیل، لغات بکر، ترکیب‌های خلاقانه و کلا هر چیزی که خوب بود، فقط برای بار اول به نظرم خوب بود. بار دوم که می‌خوندم تکراری و تصنعی و بی‌روح می‌شد. اینقدر این تعویض لغات رو انجام می‌دادم تا آخرش خسته و درمانده یه متن معمولی می‌نوشتم و می‌رفتم جلوی داور. حالام دقیقا حکایت روز اول چله‌ی منه! متن قبلی رو پاک کردم و فقط شروع کردم به نوشتن تا قرار روز اول انجام بشه. فقط هر چی اومد رو نوشتم و مرور هم نمی‌کنم دیگه.

  • نظرات [ ۳ ]
پا ییز
۰۸ مهر ۹۸ , ۰۰:۳۸

می دونی این متنت به شدت داغونی رو مخ منه 

چون دقیقا نقطه مقابل پست غرغرو هست

ترحم 

دفاع کردن 

حاضر نیستی بیان کنی 

:( 

پاسخ :

باور می‌کنی یادم نیست چی نوشتم؟
کامنتت رو خوندم گفتم مگه من راجع به ترحم و دفاع و اینا حرف زدن اصن :/
واران ..
۰۸ مهر ۹۸ , ۰۰:۵۳

سلام تسنیم جان 

خوبی عزیز؟

مامان بهتر شدن ایشالا ؟

 

+

 

اگر اجازه بدی من فردا این پست رو بخونم :)

الان با اجازه تون نخوندم فقط دلم برات تنگ شده بود گفتم احوالی ازت بپرسم و البته احوال مادرتون .

امیدوارم حالشون خوب و سلامت باشن. آمین🙏

پاسخ :

سلام واران جان
خیلی ممنونم

اجازه‌ی شما دست پدرتونه، من چیکاره‌م؟ :)))
خدا دلتو باز کنه ایشالا :)
بسیار تشکر بابت احوال‌پرسی، شکر خدا کوفتگی‌های اون روز خوب شده.
دچارِ فیش‌نگار
۰۸ مهر ۹۸ , ۱۳:۳۱

بازم بنویس از اون سخنرانیا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan