مونولوگ

‌‌

لبیک


دیشب ولیمه‌ی یه حاجی دعوت بودیم. حج رفتن برای ما خارجی‌ها! تو ایران خیلی سخته. یعنی از یازده سال پیش که آقای رفتن حج تا امسال، ما حاجی دیگه‌ای تو فامیل نداشتیم! ایشون و خیلی‌های دیگه با اینکه مستطیع بودن اما نمی‌شد که برن. الانم این بنده خدا کارش رو از طریق افغانستان جور کرد و از کابل رفت حج و به کابل برگشت. دو ماه هم طول کشید سفرش. به خاطر همین حاجی بودن و حاجی شدن خیلی واسه‌مون خاص حساب میشه 😎 البته سخنران مراسم دیشب که خودش روحانی کاروانه، می‌گفت امسال سی نفر هم از همین‌جا تونستن برن که نفری شش هزار دلار پرداخت کردن. اگرچه مطمئنا تنها شرطش دلار نبوده، وگرنه تعداد حتما بیشتر از اینا می‌بود. بعد من دیشب دعا می‌کردم کاش منم بتونم برم حج تمتع. یادمه اون سالی که آقای رفتن، بهشون گفته بودن شما ثبت‌نام بکنید، آموزش ببینید، آمادگی بگیرید، ولی هیچ تضمینی نیست که برید. آموزش‌ها رو با مامان دو نفری می‌رفتن. آقای کلا پکر بودن، امیدی نداشتن. روزی که قطعی شد و گفتن ساک‌هاتونو ببندین آقای با یه جعبه‌ی پنج کیلویی نارنجک اومدن خونه. از لحظه‌ای که رفتن تا وقتی برگردن مامان فقط گریه می‌کردن. از آقای ناراحت بودن که چرا تنهایی رفتن، ولی به روشون نمی‌آوردن. البته آقای هم پول کافی برای ثبت‌نام مامان نداشتن. اون موقع ما حتی ماشین هم نداشتیم.
الان من دلم مکه خواسته، مدینه خواسته. شش هزار دلار که هیچ، شش دلار هم ندارم. با این وضعی هم که من کار می‌کنم همون سالی شش دلار پس‌انداز کنم باید کلاهمو بندازم هوا! لطفا یکی یه ماشین‌حساب بهم بده حساب کنم چند سال طول می‌کشه تا بتونم هزینه‌ی حج رو دربیارم.

مامان از قم یه دامن برام خریدن. دامن اصلا جزء لباس‌های محبوبم نیست. اینی هم که خریدن کمرش برام گشاده. امروز انقدر با این دامن خندیدیم که تو چند وقت اخیر بی‌سابقه بود. میشه قشنگ تبدیلش کرد به لباس‌های مختلف، بدون اینکه کسی متوجه بشه دامن بوده قبلا! آخ دلم درد گرفت انقدر خندیدم. به نظرم اینقدر خلاقیت که من سر این چیزا خرج می‌کنم اگه سر چیزای مهم گذاشته بودم الان بازم به هیچ‌جا نرسیده بودم 😂😂😂

  • نظرات [ ۱۵ ]
^_^ khakestari
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۴:۴۱

نمیدونم چرا هیچ وقت حج رفتن جزو ارزوهام نبوده،الان هم ترجیح میدم شونصدبار برم مشهد و کربلا اما حج نرم!!!

 

+ایشالا همیشه لبت خندون باشه.

اگه پارچه اش خوشگل باشه قابلیت تغییر داره 😁 مامانم یک چادر حریر هدیه گرفته بود اما استفاده نمیکرد بخاطر نازکی پارچه اش.منم در یک حرکت انتحاری دادمش به دخترخالم برام ازش مانتو درست کرد.

پاسخ :

ببین یه‌جوری میگی انگار خدا اونجا نشسته میگه کربلاشو بدم؟ مکه‌شو بدم؟ مشهدشو بدم؟ :)))
ان‌شاءالله که بگه و تو هم بگی همه‌شو بده :)


+ نچ، گریه هم لازمه ;)
ان‌شاءالله گریه و خنده‌ت به موقعش :)
چشمم روشن، مانتو حریر می‌پوشی! این ریون بود، هم کلوش هم یه‌کم حالت ماهی. کافیه از بالا بپوشی و کمرتو بگیری میشه لباس مجلسی 😁 و البته مدل‌های دیگری که باید تشریف بیارید مزون، حضوری خدمتتون شرح بدم 😉
فاطمه م_
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۴:۵۸

جمله‌ی آخرت :)))

 

نارنجک چیه؟

پاسخ :

منظورم اینه که همچین چیزی هم نیست که بخواد زندگی کسیو تکون بده :)

والا ما مِشَدیا به ایشون میگیم نارنجک. فک کنم بقیه میگن نون خامه‌ای و من اصلا دوستش ندارم!
دچارِ فیش‌نگار
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۵:۲۴

بیا دخترم اینم مکه مدینه

منم  دعا کن:)

https://www.yjc.ir/00Kt9H

پاسخ :

خدایا به جناب دچار، عقل خوب، منزل خوب، فرزند خوب، تعصب خوب و در اون دنیا یه جای خوب عطا بفرما.
دچارِ فیش‌نگار
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۷:۰۲

خودت لازم نداری این چیزا  رو؟

پاسخ :

من دعاهامو دیشب کردم، الان شما گفتین واسه‌م دعا کن. اگه لازم ندارین ببرم بدم یکی دیگه؟
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۷:۰۷

سلام خواهر

ای جان. ان شاءالله-----> یرزقه من حیث لایحتسب 

 

پدر مادر ماهم بعد چهل روز اومدن شون :)) یعنی من و همسر و سایر اعضای خانواده پوست انداختیم. 

:*

به به نون خامه ای. دلم خواست

پاسخ :

سلام
ممنون، ممنون، ان‌شاءالله :)

امسال که می‌گفتن خوب بوده اونجا. البته یه‌کم نگرانی که همیشه برای مسافر وجود داره، خدا رو شکر که به سلامتی اومدن، چشمتون روشن :)

کاری نداره که، یه تیکه نون لواش بذارین تو بشقاب، یه کپه خامه هم بذارین وسطش، بپیچین، میشه نون خامه‌ای! کلا اگه فقط همون خامه رو هم بخورین اوکیه! من نمی‌دونم چرا اسمش شیرینیه اصلا :)))
دچارِ فیش‌نگار
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۷:۱۱

پرسیدم که اگه لازم دارین بگم

خدایا هرچی گفت برا خودش

پاسخ :

هااا! چقدر شما خوبید. حتما، حتما دعا کنین :)))
دچارِ فیش‌نگار
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۷:۱۷

خدایا تو خیلی خوبی

هرچی گفت برا خودش

پاسخ :

با اون خلوصی که من دعا کردم؛ آممممممممین :)
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۷:۴۵

فکر کردم نارنجک جنگی :)))

چرا آقایی رو آقای می‌نویسی همیشه؟

پاسخ :

عین نارنجک می‌مونه دیگه، یه بار محکم بکوبش به بشقاب ببین چی میشه :)))
چون آقایی نمی‌نویسم که. آقایْ میگم و می‌نویسم با سکون یا!
پرواز ...
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۷:۴۷

ان شالله به زودی روزیتون بشه، حساب و کتاب کردن ما با حساب و کتاب کردن خدا خیلی فرق داره، یهویی اتفاقی که دوست داری میفیته و کلی کیف میکنی :))

 

من تا حالا یه بارم دامن نپوشیدم، حقیقتا به نظرم خیلی افتضاحه -__-

پاسخ :

دقیقا، دقیقا. اگه با حساب ما بود، خیلی چیزها متفاوت بود. این انکارکردنی نیست.
متشکرم :)

من پوشیدم، ولی ترجیحم بر لباس‌های دیگه است :)
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۸:۲۸

ما هم به اونا می‌گیم شوی. مثل شوهر تلفظ نکنیا :)) مصوتشو مثل فرانسویا باید ادا کنی :دی 

همون نون‌خامه‌ایه خلاصه. و من عاشششششششششششششششششق این شیرینی‌ام. عاشق و شیدا!!!

پاسخ :

شوی! :))) چه اسم ضایعی :)))
بابا من شوی می‌خوام، من عاشق و شیدای شویم 😂😂😂😂
ببین من نمی‌دونم فرانسوی‌ها چطوری ادا می‌کنن، باید صوت بذاری واسه‌م، وگرنه من همون شوی می‌خونمش 😂😂😂
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۹:۲۹

این پستمو ببین:

http://nebula.blog.ir/post/462/462-%D8%B4%D9%88%DB%8C

پاسخ :

میگم من می‌دونم کجا چی خوندی و ساکن کجایی، سؤالم یه چی دیگه است. مامانت مگه ترک نیستن؟
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۱۹:۵۳

ما جد اندر جد ترکیم و تو خونه هم ترکی حرف می‌زنیم. فقط یه سری اقوام تو تهران و کرج داریم. در واقع دایی بابا با پسردایی‌ها و دختردایی‌هاش و دو تا از دخترخاله‌های بابا و یه سری فامیل دور دیگه سال‌ها پیش مهاجرت کردن تهران و موندن. خاله‌های مامان هم از اول اونجا بودن و اونجا به دنیا اومدن حتی.

چطور؟

پاسخ :

هیچی دیگه، سر همین که به داییت گفتی ما به نون خامه‌ای میگیم فلان، گفتم مگه داییتم نمیگه فلان؟ :) البته دقت نکردم که به ترکی داشتی با داییت حرف می‌زدی :)

+ حالا اومدیم و مراد ترک نبود! بعد دیگه بچه‌ت نمی‌تونه بگه ما جد اندر جد ترکیم :)
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۲۰:۲۲

مرادی که ترک نباشه مراد نیست، ولی هر چی قسمته. به قول خانومی که یادم نیست کی بود و کِی و کجا از قسمت می‌گفت و گفت تا کیمین چُره یین یییَسن. ینی تا نون کی رو بخوری. یادمه موقع شنیدن این جمله پاشیدم رو دیوار از خنده :))

به‌نظرت نون کی قسمتم میشه؟! :))

وای الان یادم افتاد باز پخش زمین شدم :))

پاسخ :

من که نفهمیدم کجای حرفش خنده‌دار بود 🤔
خب شوهر به زنش نون میده دیگه، نمیده؟ یعنی تو نونی که مراد بهت بده رو نمی‌خوری؟
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۲۰:۴۸

آخه هیچ وقت از زاویهٔ اقتصادی و بُعدِ نون‌دهی! به مراد توجه نکرده بودم :)) الان مثل قدیم نیست که پدر دخترشو شوهر بده که یه نون‌خور کم شه. باز گفتم نون خنده‌م گرفت :))))))

پاسخ :

الان با ذکر کلمه‌ی نون‌دهی و نون‌خور یه‌کم قضیه جا افتاد :))
باس منتظر بشینیم ببینیم کی می‌خواد لطف کنه نونشو باهامون قسمت کنه :/ دقیقا از همین قسمت انفعال دختر بودن بدم میاد. ای بابا! چی می‌شد ما هم می‌رفتیم خواستگاری!
دُردانه ⠀
۲۶ شهریور ۹۸ , ۲۱:۰۴

خب منم کار می‌کنم نون میارم سر سفره. اصلا چرا به پسرا نمیگن تا نون کیو بخوری؟ :))

وای فکر کن آدم بعد محرم صفر به خونواده‌ش بگه یه پسری رو فلان روز تو هیئت دیدم پسندیدم بریم خواستگاریش :| چقدر بامزه و مسخره میشه اگه دنیا فقط یه روز وارونه بشه. لابد تو جلسهٔ خواستگاری پسره چایی میاره دیگه :|  حتی تصورشم سخته :| چه برسه به اینکه از حالت تئوری دربیاد و عملی بشه :))


قبلا دو تا پست راجع به این موضوع نوشته بودم:

http://nebula.blog.ir/post/826 لینک اون یکی هم تو همینه

پاسخ :

خب تو از این به بعد به پسرا همینو بگو :) البته بعد این فرهنگ که خانما قطعا باید کار بیرون بکنن بیشتر از پیش جا میفته. بعد یه حقی از خانم‌هایی که اجبارا این کارو بکنن گردن ما میفته :/

نه دیگه، اگه عرف بشه نه مسخره است، نه تصورش سخت.

اون شعره چقدر قشنگه "عاشق شده‌ام بر تو، تدبیر چه فرمایی؟ از راه صلاح آیم؟ یا از در رسوایی؟" :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan