چرا تو قم از هرجا میپرسم کتاب آه رو دارین یا نه، در جوابم میپرسن "آه"؟ قبلا لهوف رو دانلود کرده بودم، نمیدونم با مدل نوشتنش ارتباط نگرفتم یا چی که نخوندمش و گذاشتم کنار، ولی خیلی دوست داشتم یه مقتل بخونم. الان دنبال آه میگردم نیست.
تهران نموندیم کلا، تو اون سه چهار ساعتی که اونجا بودم، از علاقه رسیدم به دلزدگی با چاشنی تنفر. گفته بودم که تهران رو دوست دارم؟ که دلم میخواد بشینم پیچیدگیهاشو گره به گره باز کنم؟ الان دلم میخواد ازش دور بشم. البته نتیجهگیری درستی نیست و حتما تهران نه به اون خوبیه که فکر میکردم، نه به این بدی که فکر میکنم. و البته هنوز هم دوست دارم پیچیدگیهاشو یاد بگیرم :)
فردا یه سر دیگه هم میریم تهران، یه دو سه تا کار کوچولو داریم، بعد بازم برمیگردیم قم انشاءالله. قم شهر آرامشه انگار. مردمش خوبن انگار. ماشینها و رانندههاش خوبن انگار. فروشندههاش خوبن انگار. پارسال که با همکارم اومده بودم، یه بار یه توهینی به مردم قم کرد که دقیق یادم نیست چی بود، یه چی تو مایههای ساده/احمق/پخمه بود فک کنم (با عرض معذرت از قمیهای احتمالی که اینجا رو میخونن). بعد منو میگی، انقدر ناراحت شده بودم که انگار مستقیما به خود من فحش داده، داغ کردم و بحث گرفت بالا! حالا اون ایرانی، من نه! خوبه برنگشت بگه به تو چه اصلا!
چرا من نمیخوابم، اه!
اون جای خالی پست قبل مثلا جای عکس بود که میخواستم بذارم، اصلا حسش نیست.
شترق! برهی ناقلا از تخت افتاد پایین :|
- تاریخ : چهارشنبه ۱۳ شهریور ۹۸
- ساعت : ۰۰ : ۵۴
- نظرات [ ۴ ]