امروز صبح یه ویزیت بارداری در منزل داشتم. فشارسنج، ترازو، سونیکید (جیبی)، گلوکومتر و... بهانهم برای خرید اینا همین ویزیت در منزل بود، گرچه تو خیالاتم اینا رو واسه دفتر کاری که تو کابل دایر خواهم کرد استفاده میکنم!!
نزدیک شب هم رفتم تمرین رانندگی، جلسه چهارم بود. برخلاف جلسهی سوم که همهش وسط شهر و خیابونهای پرتردد بودیم، امروز تمام مدت تو صدمتری بودیم. لاین سرعت هم رفتم حتی :) جلسهی قبل مامانم خطاب به مربی گفت پسرام هیچکدوم آموزش رانندگی نرفتن، نشستن پشت فرمون و از همون اول هم قشنگ روندن. این حرف مامانم واقعا راسته (متاسفانه 😁). مربی هم به مامانم گفت حاج خانوم دخترتم استعداد رانندگی داره ها! این جلسه که نشستم گفت دیروز تمرین داشتی؟ گفتم نه، خودتون گفتین تا من نگفتم با ماشین بابات تمرین نکن. آخرشم گفت امروز عالی بودی :)
ولی من با تقریب خوبی میتونم بگم این تعاریف، تکنیکهای جذب مشتریه. به خصوص در مورد مامان سختگیر من که هی میگن پس چرا یاد نمیگیره دیگه؟ :| اونم مجبوره بگه امروز پیشرفت داشته و خوب بوده و فلان و بهمان که مامان نزنه زیر کاسه کوزهی کاسبی بنده خدا. خب البته اون بنده خدا نمیدونه در این مورد تصمیم با مامانم نیست و اگه ایشون هم از عملکرد مربی راضی نباشه من ادامه میدم همچنان.
نمیدونم برای شمام پیش اومده یا نه که روزه بگیری و وسط روز احساس کنی میخوای با دست خودت روزهتو بکوبی تو فرق سر خودت! بعد هم بری روزه رو باز کنی تا از عذاب وجدان راحت بشی.
- تاریخ : پنجشنبه ۲۷ تیر ۹۸
- ساعت : ۲۲ : ۵۴
- نظرات [ ۳ ]