خب خب خب، کجا بودیم؟ یادم نمیاد واقعا :) ماه رمضونه و سفارشاتمون خیلی کمتر شده. درسته وقت بیشتری برای خودمون میمونه، ولی درآمد زیادی هم نیست دیگه. یه مدت پیش، یخچال خریدیم، با قرض و قوله و البته شرایط جوری جور شد که فکرشم نمیکردیم. مرسی از جیمجیم و البته آقای کاف، مسئول بخشی از کلینیک که جیمجیم اونجا کار میکنه. به قول جیمجیم خیلی دلگنده است. بههرحال خداروشکر که وسیلهها رو پشت هم ردیف کرد و تونستیم یه قدم دیگهم برداریم.
ماه رمضون درسته وقت آدم بیشتره که نمیدونم واقعا به خاطر همون نخوردن وعدههای بین روزه یا اینکه وقت برکت پیدا میکنه، ولی سختیای خودشم داره. مثلا اینکه تحویل سفارشات افتاده به شب، چون اکثر کافهها روز بستهن. دیگه اینکه فکر کردن به اینکه چیییییی درست کنیم واسه سحری هم خیییلی سخته. دیگه اینکه شبا نمیتونی خوب بخوابی، بعد روز هم خوابالوئی. ولی خب دوسش دارم ماه رمضانو. روزایی که جیمجیم مرخصی یا تعطیله، همینجا افطار میکنیم، روزهایی که سر کاره، پایین پیش خانواده. خداروشکر خبر زیادی از درد معده نیست تا الان. جیمجیم البته یه بار دیشب خیلی یهو معدهش درد گرفت که ایشالا دوباره پیش نیاد.
- تاریخ : يكشنبه ۱۹ اسفند ۰۳
- ساعت : ۲۰ : ۱۹
- نظرات [ ۱ ]