گوشام از دو طرف، پهلوهام، پاهام، کتف راست و چپم و حتی دهنم صاف شده! از بس در حالت درازکش بودم دیروز صبح تا حالا. میگن آدمی ناشکره همینه دیگه. اومدنا قطار گیر نیومد، همین راه بیست و هف هش ساعته رو با اتوبوس اومدیم. حالا قطار رو هم ناشکری میکنیم.
از گروه پنج نفرهمون چهار نفر مریضن! خدا کنه من بین این همه میکروب مریض نشم😆 چیه همه فک میکنن عراق مرکز مریضی و میکروبه؟ از هر دو نفر یه نفر مریض برمیگرده این فکرا رو میکنن دیگه. بابا خوب مواظب سلامتیتون باشین برادرا خواهرا!
اهوازیها رو نمیشناختم. الان با صفت مهماننوازی میشناسمشون :) بلیطمون برای صبح پنجشنبه بود، اما بخاطر احتیاطی که داریم (که دیر نرسیم) چهارشنبه نصفهشب رسیدیم راهآهن اهواز، تو خیالمون یه چیزی شبیه راهآهن مشهد یا تهران رو تصور کرده بودیم! ولی با یه در بسته مواجه شدیم! یعنی تنها چیزی که فکرشو نمیکردیم بسته بودن راهآهن بود. فکرشو بکنین شهر غریب دوازده یک شب، پشت در راهآهن بمونین! البته ما اصلا فرصت نداشتیم که به راهحل فک کنیم، چون بلافاصله یه حاجآقا (معمم) و یه حاجآقای دیگه (غیر معمم) اومدن و گفتن که چون راهآهن شبا بسته است ما شما رو به یه محل اسکان میبریم. گفتن بیست و پنج تا حسینیه و چهل تا خونه رو برای این کار تجهیز کردن، یعنی تا اینجاشو فک کرده بودن که ملت پشت در راهآهن میمونن! ما رو به حسینیه سجادیه بردن. ولی جالبیش بیشتر تو صبح بود که ما راه افتادیم بریم راهآهن و دیدیم یکی از کولههامون نیست! رفتار خوب و مؤدبانه و دلسوزانهشون برای پیدا شدن کوله برامون آرامشبخش بود :) آخرش هم فک نمیکردیم پیدا بشه ولی از تو ترمینال اتوبوسرانی پیدا شد!!!
امروز چهل و هشتمه، پس فردا هم شهادت امام رضا (ع) است. مشهد غلغله است. راهآهن هم نزدیک به مرکز غلغله! آقای میان دنبالمون، خدا کنه بتونن بیان تا راهآهن.
- تاریخ : جمعه ۲۶ آبان ۹۶
- ساعت : ۱۰ : ۴۰
- نظرات [ ۲ ]