با دیدن کنکوریها و تلاششون دلم میخواد منم کنکوری باشم :) دلم میخواد تست بزنم و درصد بگیرم. برنامه بریزم و عمل کنم. کلاس کنکور برم و کتابخونه. آزمون بدم و سعی کنم ترازم رو ببرم بالا. در واقع هررر کاری پنج سال پیش نکردم بکنم. خوب من اصلا شبیه کنکوریها نبودم و الان حسرتشو میخورم. نه حسرت اینکه کاش میخوندم تا جای بهتری باشم، فقط همین که کاش همچو حسی رو تجربه میکردم. دیوانهی تمام عیاری بودم اون وقتا! حرفم این بود که "نمیخوام برم دانشگاه" آخرش که رفتم، کاش مثل آدم میرفتم. حتی کاش تمام تلاشم رو میکردم و باز همین رشته و دانشگاه رو میاوردم. مثل ع.ح که دبیرستان با هم بودیم، خودش بعدها بهم گفت تا نهایت توانش تلاش کرده. واسه کنکور زیر سرم هم رفت و آخرش با رتبهای حدود دو برابر رتبهی من تو دانشگاه چند صندلی اونورتر از من نشست. [البته اون الان تو قائم داره طرحشو میگذرونه و من فقط روزامو شب میکنم :)] گاهی میگم شاید تو قضیهی کنکور در حق اون ظلم شده، بیشتر میگم در حق خودم ظلم شده. البته که دومی درسته. تو اولی ظالم خداست، تو دومی منم. از همهی اینا بیشتر فکر میکنم این سرنوشتِ ازلنوشتِ من بوده، صلاح واقعیم بوده، از بس با این رشته مَچام :) ولی باز میگم این چه سرنوشتیه که با تنبلی به دست میاد؟ اگه همت داشتم، شک ندارم هر رشتهای در هر کجا میتونستم بیارم. بعد اون وقت اون میشد سرنوشتم. بعد یعنی من با تلاش به جایی رسیده بودم که صلاحم نبوده! (چون خودم و اون رشتهها رو میشناسم) عجب! اصلا افکارم هی میچرخه، دور باطل! آخرشم یه پس گردنی به افکارم میزنم بتمرگه سر جاش، انقد ورور نکنه، خوابم بپره! البته چون افکارم بخشی از خودمه با پسگردنی نمیتمرگه و باید باهاش بشینم سر میز مذاکره.
. "ببین، الان که اینجایی، ازشم هی همچین راضی هستی. اونجوری نگاه نکن، اگه راضیِ راضی نیستی، ناراضی هم نیستی! دور و ورتو نگاه کن و شکر کن. شغلاتو دوست نداری؟ به درک! امید که داری بالاخره بشینی سر جات. پس چه مرگته هی یاد گذشته میکنی و به امکان تغییری که ممکن نیست و تازه خواست تو هم نیست فکر میکنی؟"
. "خوابم میاد بابا، تو که از منم بیشتر ورور میکنی! حالا من یه چی گفتم، این ول نمیکنه نصف شبی! بیگی بخواب باآ..."
+ میدونستین دانشگاه من و اشک سابق! یکیه؟ خودم وقتی فهمیدم خیلی جالب بود برام، شاید حتی همو دیده باشیم تو دانشکده، کی میدونه؟ البته ایشون ارشده و رشتهشم پرستاریه.
+ خودم میدونم از غرب شروع میکنم به شرق میرسم. لطفا به روم نیارین. ازیرا که پراکندهگویی جزء خصوصیات اخلاقی بارز ما میباشد و آن را دوست نیز میداریم :)
- تاریخ : جمعه ۱۶ تیر ۹۶
- ساعت : ۲۱ : ۳۱