کلافه و عصبیام
مثل کسی که نیروی آموزشیش طبق میلش نیست
مثل کسی که چند تا سوتی داده
مثل یه درونگرا که دچار "افسردگی پس از بروز هیجان"! شده
مثل کسی که باباش اومده سر کار دنبالش، ولی دیرتر از هر شب رسیده خونه
مثل کسی که از فرط سرشلوغی جورابای نشستهش داره سر به فلک میزنه
مثل کسی که رنگ روپوش جدیدشو دوست نداره و بدبختی اینه که خودش انتخاب کرده
مثل کسی که مامانش گیر میده که بیا فقط دو لقمه غذا بخور
مثل کسی که دیگه پلی لیستشو دوست نداره
مثل کسی که دربهدر یه تعطیلیه و وقتی تعطیلی میاد حتی نمیتونه استراحت کنه
مثل کسی که تنهاست و کسی نیست به حرفاش گوش بده، ولی غمانگیز اینجاست که میدونه کسی هم باشه حرف نخواهد زد
مثل کسی که هزار تا پروندهی باز تو ذهنشه که رو عملکردش تاثیر میذاره
مثل کسی که شیرکاکائوش بدمزه بوده
مثل کسی که به خاطر مرض نوظهور درد معده دیگه نمیتونه قهوه بخوره
مثل کسی که ازش تعریف میکنن و باور نمیکنه
مثل کسی که دلش برای آشپزخونه و قیف و پالت و شکلات تنگ شده
مثل کسی که یه چیزی خریده و روز بعد ارزش اون چیز با کله خورده زمین
مثل کسی که کنترل تلویزیون اتاق کارش گم و کلیدهای تلویزیونش خرابه و نمیتونه راحت بین فیلمهایی که برای بچهها میذاره سوئیچ کنه و این بیشتر از اینکه کارشو راحت کرده باشه، سختش کرده
مثل کسی که فرمهای چندین روز بیمارستان رو ثبت نکرده و فشارش مثل تپه رو پشتشه
مثل کسی که حوصلهی آدما رو نداره، دوست داره دنیا رو بذاره رو سایلنت، بگیره بخوابه و چند سال بعد بلند بشه
مثل کسی که خسته است، خسته است، خسته است...
- تاریخ : دوشنبه ۳۱ مرداد ۰۱
- ساعت : ۲۲ : ۴۹
- نظرات [ ۲ ]