حوصلهی نوشتنم رفته، بیاین برش گردونیم :) این روزا کموبیش شلوغ میگذره. امروز از سر کار که برگشتم، نهار خوردم و یه چرت کوچولو زدم. بعد یه کیک تولد به سفارش هدهد، برای داماد کوچک درست کردم. شام درست کردم، لباس اتو کردم، تا زدم، خونه و اتاق و آشپزخونه رو جارو زدم، کشو و دراور و جالباسی رو مرتب کردم، میخواستم حموم دستشویی رو هم بشورم، اجاق و توستر و سرویس کارد و کفگیرملاقهها و یخچال و آینه و میزها و پایههای مبل و جاکفشی رو هم تمیز کنم، ولی نکردم. میخوام الان بخوابم و به اون ون پرمسافر که ممکنه فردا قبل از اینکه من از سر کار برگردم رسیده باشه فکر نکنم. و به این فکر کنم که شاید فردا بین ساعت چهار و پنجاه دقیقه که برای نماز بیدار میشم تا ساعت شش و ده دقیقه که از خونه میرم بیرون، بتونم علاوه بر روتین صبحگاهی؛ نماز، صبحانهی گرم، دوش، جمعوجور خونه و آشپزخونه، آماده شدن؛ این کارایی که مونده رو هم بکنم :)
* ضربالمثلی که مامان استفاده میکنن برای اینکه بگن برو کار میکن مگو چیست کار، که سرمایهی جاودانیست کار :)
- تاریخ : چهارشنبه ۳ آذر ۰۰
- ساعت : ۲۱ : ۳۰
- نظرات [ ۹ ]