اصلا یادم نیست این بار چطور شروع شد، اما الان چند روزه دنبال کار میگردم. هی میرم مصاحبه و هی رد میشم یا رد میکنم. امروز هم یه مصاحبهی دیگه رفتم و دوطرفه رد کردیم :) به مامان میگم چقدر پیدا کردن کاری که آدم علاقه داشته و مناسب هم باشه سخته. تو برگشت یه مسیری رو پیاده اومدم. دستکش دستم بود و هندزفری تو گوشم. دستکشمو درآوردم، آهنگ رو عوض کردم و چند دقیقه بعد متوجه شدم انگشترم دستم نیست. گفتم حتما به خاطر سرما دستم بیحس شده و بیرون افتادن انگشترو نفهمیدم. چراغقوهی گوشی رو روشن کردم و مسیر رو برگشتم و هی رو زمینو نگاه کردم. از ذهنم گذشت که شایدم از اول دستم نبوده. زنگ زدم خونه و دیدم بعله، یک ساعته مسیرو برگشتم دنبال چیزی میگردم که تو خونه است 😄 تازه یه سوتی دیگه هم دادم امروز. تو آزمایشگاه منتظر خواهرم نشسته بودم، رفتم تو استوریهای اینستا. یکی تو استوریش نوشته بود استوری بعدی فیلمه. بعد من دستمو گرفتم رو دکمهی ولوم، آماده که کم کنم صدا رو. همین که استوری بعدی اومد دستمو فشار دادم و صدا تا ته زیاد شد :))) حالا هول کردم نمیتونم بزنم استوری بعد. بعد از چند ثانیه بالاخره هوم رو زدم (یا به عبارت دقیقتر کشیدم) و کلا از اینستا اومدم بیرون. شانس آوردم مثل خواهرم چیز بدی پخش نشد. خواهرم تو دوران دانشگاه، سر کلاس اندیشه که با یه حاج آقای معممی داشتن، وایبرشو باز میکنه و یه کلیپ پخش میکنه، فکر میکرده صدا نداره. دو تا گل بودن که یکی به دیگری میگه "یه بوس میدی؟" اون یکی گل هم یه سیلی به گل اولی میزنه و میگه "برو گمشووووو" :)))
- تاریخ : پنجشنبه ۲۷ آبان ۰۰
- ساعت : ۲۰ : ۲۵
- نظرات [ ۴ ]