مونولوگ

‌‌

ام‌روزوشب

 

صبح می‌خواستم بعد نماز برم حرم، تنبلیم شد نرفتم. روز جمعه و روزایی که سر کار نمیرم، بیرون رفتن خیلی برام سخته. دلم می‌خواد بمونم خونه. خلاصه خوابیدم و گفتم تو روز میرم که واکسن هم بزنم. صبح ظهر شد و ظهر با مامان و آقای رفتیم جمعه‌بازار. یه قهوه‌جوش واسه خودم گرفتم و هدیه‌ی تولد هدهد رو. یادم بود می‌خواست لگن استیل آشپزخونه بخره. گفتم همینو بخرم که لازم داره. دو تا کاسه/لگن گرفتم. اومدم بهش پیام دادم و عکس قهوه‌جوشمو فرستادم و گفتم واسه تولد تو هم یه چیزی خریدم. گفتم بگم یا بمونه سوپرایز! شی؟ گفت نمی‌دونم. گفتم بیست سوالی. تو سوال سوم حدس زد :)) به عسل هم گفتم یه چیزی بگو دیگه من نرم یه چیز به‌دردنخور بگیرم. کللللی دعوام کرد و گفت حق نداری پولاتو اینجوری خرج کنی. حتی یه جوراب هم حق نداری واسه یک نفر بخری و یک عالمه استیکر عصبانی و اینا. منم هی تکرار می‌کردم بگو وگرنه پولام حیف میشه، یه چیز به‌دردنخور می‌خرم. نگفت دیگه. گفت حضوری خدمتت می‌رسم. حالا زیاد مونده تا تولدش. هدهد شب یلداست، عسل چهار دی. خودم بیست و شش آذر. حجت سیزده دی. مهندس بیست دی. عروس و دامادها هم یکیشون بیست آذر، یکیشون بیست و شش آذر، یکیشون بیست و شش دیه. اون عروسی هم که دیگه عروس نیست فک کنم پنجم شیشم دی بود. خلاصه آذر و دی رو ما قرق کردیم. فقط بابای ریحانه اردیبهشته. واسه همین کادوی تولد گرفتن یکجا یه‌کم سخت میشه. هدهد که گرفتم. برای زن‌داداشمم می‌دونم تخته وایت‌برد دوست داره. یه دونه از تخته‌های خودم می‌خوام بگیرم. البته اگه مغناطیسیش گرون نبود، واسه اون مغناطیسی می‌گیرم. برای حجت بوم نقاشی یا همچین چیزایی تو ذهنم بود. حجت نقاشی می‌کنه. البته با مداد سیاه. نمی‌دونم اسمش طراحیه یا چی. خودشم کلاس نرفته که بدونه اینایی که می‌کشه دقیقا چیه :) یه مدته میگه لرزش دست پیدا کردم و نمی‌کشه. نمی‌دونم به خاطر شغل سنگینشه یا چیز دیگه. خلاصه خواهرا گفتن بوم نگیر، استفاده نمی‌کنه. خب دیگه، راجع به همه فکر کردم، فقط مونده مهندس و حجت و عسل 😁 دومادهام که هیچی کلا :))

چقدر دور شدم :) عصر هم باز تنبلیم میومد برم بیرون. هرچی می‌گفتم کسی با من نمیومد. آخرش دیگه خودم راه افتادم رفتم حرم و همونجا واکسن دوز دوممم زدم. من به شدت از تزریق می‌ترسم 😁 می‌خواستم بشینم رو صندلی گفتم نمیشه من الان انصراف بدم؟ خیلی جدی گفت چند سالته؟ :))) دختره چند سال از من کوچیک‌تر بودا :)) وای خدا، من واقعا از سوزنی که وارد بدنم میشه می‌ترسم 😭 به هر جون‌کندنی بود نشستم و زد 😭 بعدم چای شیرین چایخانه‌ی حضرت رو خوردم :) اومدم خونه دیدم یک عالمه شیر آوردن. منم شروع کردم واسه صبحانه‌ی فردا شیربرنج پختم :) الان هم سردرد دارم و دستم اندازه‌ی یه تیرآهن سی سنگینه. همین‌جوری نشستم اینجا و منتظرم صبح بشه من برم شیربرنج بخورم :) راستی ما شیربرنج رو نمکی می‌خوریم، شما چی؟ :)

 

+ لطفا توصیه‌های مراقبت و سلامت و داروی فلان و دمنوش بهمان نکنین 😁🤣

 

  • نظرات [ ۱۰ ]
محمدعلی ‌‌
۰۷ آبان ۰۰ , ۲۳:۲۹

شیربرنج هم مثل ماجرای حلیم شده انگار. قطعا شکر جفتش :)))

 

من بدنم به هیچکدوم از دزهای واکسن واکنش نداد. هیچی مطلقا :)) فکر کنم نمونه آزمایشگاهی شدم، آب مقطر زدن :))) (شوخی بود. برای بعضی‌ها اینطوریه مثل اینکه)

 

حرم میرین ما هم یاد کنین. ممنون :):

پاسخ :

واقعا من که هنوز باور نمی‌کنم کسی حلیم رو شیرین بخوره! به نظرم شوخیه. یعنی اصلا در تصور می‌نگنجد :)

آره، بعضیا انگار نه انگار واکسن زدن. بعضیام دیدم بستری شدن بعد واکسن. خدا کنه نمیرم، بقیه‌ش مهم نیست :)

اگه یادم موند باشه =)
احسان ..
۰۸ آبان ۰۰ , ۰۵:۴۴

تیرآهن سی؟

شیر برنج با نمک؟

خدایا چه میشنوم؟!:)

پاسخ :

درست شنیدین. فقط الان اولی در حد هیجده اینا شده. دومی تا جان در بدن دارم به قوت خودش باقیست =)
ن. ..
۰۸ آبان ۰۰ , ۱۰:۰۳

عزیزم به عمرت دیدی تیرآهن سی؟ :))

واکسنت چی بود؟

از خونتون تا حرم مگه چقدر راهه که بعد نماز میشه رفت؟!

تو رو خدا قشنگ مثل آدم بیا خصوصی بهم بگو خونتون کجاست من مردم از فضولی خوب! 😭قول میدم نیام خونتون 🤪به کسی هم نمیگم 😜

پاسخ :

لازمه حتما دیده باشم؟ بابام دیده، از بابام پرسیدم سنگینیشو :)
سینوفارم
بعد نماز ظهر رفتم. دوریم
مثل آدم بلد نیستم بگم :)) نه می‌ارسم یه‌دقت پاشی بیای دونه دونه خونه‌های محله‌مونو بگردی منو پیدا کنی 😂

+ الان متوجه منظورت از رفتن حرم بعد نماز شدم. خب ساعت پنج که نماز صبحو بخونی، تا آماده شی بری سر ایستگاه اتوبوس، میشه شیش و اولین اتوبوس هم میاد. پیاده نمی‌خواستم برم.
دُردانه ‌‌
۰۸ آبان ۰۰ , ۱۰:۲۱

من شیربرنجو خالی می‌خورم ولی اینجا بعضیا شکر و بعضیا هم مربا می‌ریزن روش.

در مورد حلیم هم اختلاف هست. من هیچی نمی‌ریزم روش و بعضیا شکر و بعضیا هم نمک می‌ریزن.

پاسخ :

خالی یعنی با نمکدون نمک نمی‌ریزی؟ چون ما هم این کارو نمی‌کنیم. ولی موقع طبخ مثل برنج نمک می‌کنیم غذا رو. بعد شیربرنجو ما خالی خالی هم نمی‌خوریم، کره آب می‌کنیم رو گاز، میاریم سر سفره، وسط شیربرنجامونو چاله درست می‌کنیم، هرکی هرچقدر خواست کره‌ی ذوب‌شده می‌ریزه تو اون چاله، هرکی خواست هم می‌زنه کلشو، هرکی هم نخواست هر قاشقی برمی‌داره تو کره می‌زنه بعد می‌خوره. من هم هم می‌زنم، هم دوباره می‌ریزم قاشقمو تو کره می‌زنم می‌خورم 😁 بعضیام کلا کره نمی‌ریزن، دوست ندارن.
یاابالفضل! مربا!!!
رو حلیم هم مثل شیربرنج نمک نمی‌ریزیم، ولی از اول نمکی درست می‌کنیم. البته من حلیم درست نکردم هنوز.
دُردانه ‌‌
۰۸ آبان ۰۰ , ۱۷:۳۷

موقع پخت که فقط شیر و برنج رو ترکیب می‌کنیم با یه سری عرقی‌جات که اسمشونو نمی‌دونم. فکر کنم شاهسپرم. موقع خوردن هم من هیچی روش نمی‌ریزم ولی بقیۀ اعضای خونه مربا می‌ریزن. مخصوصاً مربای گل محمدی. شکر هم دیدم ریخته بشه ولی کم.

پاسخ :

عجب! ما اول تو آب یه‌کم می‌پزیم، بعد شیر می‌ریزیم، نمک می‌زنیم، عرقیجات هم نمی‌زنیم.
جالب و البته طبیعیه اختلاف دستورهای آشپزی :)
حامد سپهر
۰۹ آبان ۰۰ , ۰۸:۵۳

آقا من اعتراض دارم کادوی دامادها چی شد:!!:)

اصلا باید وقتی اینجوری تولدها تو یه ماه بود یه قرارداد ببندن که نه کادو میگیرم نه کادو میدم ! چیه آخه برا اونهمه آدم با سلیقه‌های مختلف بخوای کادو پیدا کنی بعدشم خوشش نیاد!

من شنیدم حلیم رو هم با قیمه میخورید!!! نگو آره که من شاخ در میارم!

اصلا شیر برنج مزه‌ش به شکره:)

پاسخ :

دامادها بنده‌خداها توقعی هم ندارن. به زن‌داداشمم واسه این کادو میدم که اردیبهشت به داداشم کادو ندادم. یعنی تولد نگرفته بود. کلا به هر خانواده صرفا یک کادو تعلق می‌گیرد :))
خب بعضی سال‌ها ناگفته همین قرارداد برقراره، ولی بعضی سال‌ها هم نه. یه‌کم سخت هست، ولی خوبه.

درست شنیدید :) بعدا عکس شاخ‌هاتونو پست کنین ببینیم :)
آسـِ مون
۰۹ آبان ۰۰ , ۲۳:۵۴

سلاام

اون پست جذابت کامنتدونی نداشت مجبور شدم اینجا بذارم

خوش به سعادتت دختر:")

یه روز که رفتی سلام مخصوص از طرف منم برسون

از اینجا هم میشه سلام داد ولی خب اینجوری که یه نفر توی خود حرم به جات سلام کنه بیشتر حال میده

راستی اون عکست که هوا ابریه رو سیو کردم که بذارم بکگراند گوشیم

راضی باشی:)

پاسخ :

سلام :)
آره چون کامنت نمی‌خواستم باز نکردم :)
اگه زنده بودم و یادم بود چشم :)
هزینه‌ش، شمام تو قنوت نماز وتر امشبت منو دعا کن 🤣😁
تو همه‌شون هوا ابریه بجز اونایی که شبن :)) همون فرشا رو میگی یا روز دوم که گنبد هم هست؟
ن. ..
۱۰ آبان ۰۰ , ۰۹:۲۳

خوشم میاد اصلا شیربرنج بلد نیستم چجوری درست میشه بیام طرز تهیه شو بگم 

ولی ما با شکر یا شیره میخوریم 

پاسخ :

منم خوشم میاد بلد نیستی بعد میای میگی بلد نیستی 🤣
هممممه شیرین می‌خورن، این چه وضعیه اه!
ن. ..
۱۰ آبان ۰۰ , ۱۰:۵۷

جدی؟ خوب راستش وبلاگ تنها جاییه که آدم میتونه بدون خجالت کشیدن، خودشو بگه

جای دیگه واقعا این حد از بی هنری جز شرم چیزی نداره 

پاسخ :

نه شوخی کردم، خوشم نمیاد. چه معنی داره آدم شییییربرنج بلد نباشه درست کنه؟ عه 😡
آسـِ مون
۱۱ آبان ۰۰ , ۱۵:۵۷

خب پس ببخشید که کامنت گذاشتم:دی

چشمتون بی بلا:*

 

نماز وتر؟شیب؟بام؟؟؟ :دییی

انشالله تو قنوت نماز مغرب چشم:دی

 

اون فرشایی رو میگم که کنارش چایی بیسکوییته:)

پاسخ :

نه بابا، اشکال نداره :)

ممنونم :)

خودمم حس اون عکسو دوست دارم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan