مونولوگ

‌‌

دیشب و امروز

 

بعد از جلسات پشت سر هم دیشب که البته من پشت جبهه فعالیت داشتم، تا نصف شب نشستیم هی بررسی کردیم که اگر چه کنیم چه شود و اگر چه نکنیم چه شود. صبح علی‌الطلوع هم بلند شدیم، به مهندس گفتم بیاد خونه‌ی ما بره حموم، درست همه‌ی زخم‌ها رو بشوره و اینا تا بریم بیمارستان برای ویزیت پزشک و تعویض پانسمان. بیشتر از یک ساعت شستن زخم‌هاش طول کشید، آخر هم تمیز نشد و مجبور شدم با پارچه‌ی تمیز هی بذارم و بردارم تا یه‌کم تمیزتر بشه. من اصلا در مورد مراقبت از زخم‌های سوختگی اطلاعاتی ندارم. تو دانشگاه اصلا واحد سوختگی و اینا نداشتیم. نمی‌دونم چرا واحد روان و گوش‌وحلق‌وبینی حتی داشتیم، سوختگی نداشتیم. البته فکر می‌کنم پوست داشتیم، ولی به طور تخصصی بخش سوختگی نرفتیم. بعد از شستشو رفتیم بیمارستان. دکتر فوق تخصص گفت نظر من بستری شدنه. سطح زیادی سوخته و عمقشم کم نیست. بیشتر قسمت‌ها درجه دوئه. گفتم باشه بستری می‌کنیم، ولی مهندس از اون طرف گفت نع، بستری نمیشم. گفتم مدت بستری و هزینه‌ش و اینا چقدره؟ گفت یک هفته و با بیمه هیچی. گفتم آزاد؟ گفت هفت هشت ده تومن. بازم من هی اصرار می‌کردم به بستری، مهندس قبول نمی‌کرد. دکتر بی‌هدب برگشت به من گفت طبق شرع مقدس اسلام (به نظر میومد داره دستم میندازه) تو اصلا حق رای نداری! هرچی خودش بگه همونه. تازه شهادتتم نصف حساب میشه! واقعا عصبانی شده بودم که این چه طرز حرف زدنه و چه جای گفتن این حرفا. من دارم سعی می‌کنم برادرمو به کاری که به صلاحشه راضی کنم، پزشک به جای کمک به من، داره مسخره‌بازی درمیاره. بارها حتی تو دوره دانشجویی دیدم استاف‌ها نمی‌دونم چون خودشونو تو موضع قدرت حس می‌کنن یا چی، یه شوخی‌هایی با مریض می‌کنن که بهش برمی‌خوره. واقعا بدم میاد از این حالت. خلاصه مهندس گفت نع و اومد بیرون. رفتیم برای تعویض پانسمان. با سرپرستار صحبت کردم که راضیش کنه بستری و جراحی بشه. گفت من دخالتی نمی‌کنم، بعدا یه طوری بشه (مثلا کرونا بگیره) میگه تو گفتی. ولی گفت اگه بستری نشه، تو خونه تغذیه و تحرک و ورزش خوبم داشته باشه، بازم سی درصد احتمال داره خوب بشه و به احتمال هفتاد درصد چند روز بعد میارینش برای بستری. خلاصه هرچی من و آقای گفتیم مهندس قبول نکرد. مشخص بود به خاطر هزینه‌ش میگه که قراره آقای بده. کارمون اونجا که تموم شد، مهندسو رسوندیم خونه و رفتیم دنبال مشکلات. اونجام که تموم شد، رفتیم راهور برای تکمیل مدارک من. آه خدا که چقدر دل پدرم سوخته. تو راه کمی با هم گریستیم، فقط اندکی البته؛ در حد تر شدن چشم‌ها :) آقای گفتن کاش این بدبختی زودتر از سرمون باز می‌شد، با مامانت یه سفر می‌رفتیم. گفتم آره، ما هم خودمونو به زور می‌چسبوندیم بهتون :)) دیگه رفتیم راهور و باز از اونجا فرستادنم پست مرکزی، از پست هم باز برگشتیم راهور. اومدم بیرون دیدم آقای نشستن رو جدول کنار خیابون. بلند شدن که بریم سمت ماشین، گفتم من بشینم؟ گفتن بشین. بردمشون دم یه آبمیوه‌فروشی و خودمونو به یه نوشیدنی دعوت کردم :) ما کلا زمان‌های پدر_دختری زیادی نداشتیم تا حالا، ولی بازم من از بقیه بهترم تو این مورد :) اومدیم خونه، چند قاشق آش، دوش، یه‌کم درددل خواهرانه و یه‌کم بغض، بعدم درحالی‌که بقیه داشتن چایی می‌خوردن من اومدم سر کار 🥲 وجدانا انصاف نیست. الانم که نشستم تو اتاقم و هی بین مریضا یه کلمه دو کلمه پست رو می‌برم جلو، حوصله‌م نمیاد برم چایی بریزم واسه خودم. ای بابا، یه استعفا و بعدم یه سفر به خودم بدهکارم.

 

  • نظرات [ ۴ ]
ن. ..
۲۰ شهریور ۰۰ , ۲۱:۵۰

اوه اوه بستری و جراحی؟

برو تو کار پانسمان نوین 

میخوای شماره همکارمو که اینکاره است بدم ازش بپرس تو مشهد کیو میشناسه معرفی کنه؟

همکارم حرفه ای این کار هست 

پاسخ :

اتفاقا دنبال همچین آدمی می‌گشتم. ولی فعلا نه، ممنونم. شاید بعدا مزاحمت بشم بابت این موضوع.
بازم ممنونم
مرآت ..
۲۱ شهریور ۰۰ , ۰۰:۰۴

هرچند اصل ماجرا دلخراش و ناراحت کننده است، ولی شما آن قدر راحت و روان ماجرا را می نویسی و چاشنی های خوب هم بهش اضافه میکنی که گاهی غصۀ سوختگی در ذهن آدم گم میشه...

خدا زخم سوختگی برادرتون رو هرچه زودتر التیام ببخشه و به شما و خانواده هم صبوری و مهربانی بیشتر عطا کند...

پاسخ :

لطف دارین :)
خدا اول روح و روان برادرمو درمان کنه، بیشتر درگیری روحی داریم الان.
خیلی ممنونم
احسان ..
۲۱ شهریور ۰۰ , ۱۰:۰۷

سلام

امیدوارم زودتر خوب شن

دکتر ما هم دیشب به همه مریضاش بلا استثنا به شوخی میگفت : بی تربیت

تکیه کلامش بود انگار

دکترا اعتماد بنفس بالایی دارن نمیدونم چرا

پاسخ :

سلام
متشکر
این دکتری که من گفتم لحنش مودبانه بود و لغت بدی هم استفاده نکردن. شاید هفتاد هشتاد درصد خانم‌ها اصلا به نظرشون حرف بدی نیاد، شاید من زیادی حساسم.
ولی دکتر شما لغت بدی می‌گفته اصلا. باید برین ازش شکایت کنین :)
مهندسام البته کم نمیارن از دکترا :))
ن. ..
۲۱ شهریور ۰۰ , ۲۱:۲۸

خواهش می کنم 

فقط من فعلا واتساپ ندارم، خواستی پیامک بهم بده 

ان شاءاللَّه داداشت هرچه زودتر خوب شه

پاسخ :

باشه عزیزم
ممنونم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan