دیشب از امیرعلی پرسیدم تو خاطره مینویسی؟ گفت آره و رفت دفتر چهل هزار تیکهشو آورد :)) گفت اینا رو نوشتم و بعد یه صفحهای رو هم نشون داد و خیلی معمولی گفت این یکی رو هم چسب زدم. گفتم چرا؟ گفت چون کسی نخونه. غبطه خوردم که انقدر به احساساتش واقفه و حق خودش میدونه که حریم شخصی داشته باشه و از گفتنش به کسی هم ابا نداره. من که بچه بودم خیلی دوست داشتم احساساتمو بریزم رو کاغذ، ولی میترسیدم کسی بخونه و مسخرهم کنه و واسه همین هیچوقت تو دفتر ننوشتم. دیگه همون دیشب امیرعلی رو با پدیدهای به اسم وبلاگ آشنا کردم! گفتم که یک دفتر خاطرات اینترنتیه. مثل همینایی که تو دفتر نوشتی رو میتونی اونجا بنویسی، با این تفاوت که اونو همه میتونن بخونن. به عنوان اولین سؤال پرسید شمام وبلاگ دارین؟ 😁 گفتم آره :) بعد توی بلاگفا براش یه وبلاگ درست کردیم. مراحل ساختشو من میگفتم و اون انجام میداد. اسم وبلاگ و توضیح وبلاگ و اینا رو خودش انتخاب کرد. بهش گفتم من برم خونه میتونم پستی که تو اینجا میذاری رو بخونم. گفت چطوری؟ گفتم من آدرس وبلاگتو دارم. گفت آدرس وبلاگ خودتونم بهم بدین! گفتم نمیتونم، مثل اون خاطرهای که صفحههاشو چسب زدی، منم دوست ندارم کسی وبلاگمو بخونه. چند دقیقه بعد دوباره اومد گفت خاله این بیانصافیه که شما آدرس وبلاگ منو داشته باشین، ولی من آدرس وبلاگ شما رو نداشته باشم! 😁 تندی رفتم یه وبلاگ تو بلاگفا ساختم و رفتم زیر پستی که نوشته بود نظر گذاشتم و آدرسمم لینک کردم و گفتم اینم وبلاگ من 😄 سه چهار باری کامنتبازی کردیم و گرفتیم خوابیدیم.
دیشب بهش گفتم کمکم بقیهی کسایی که وبلاگ مینویسن هم وبلاگتو پیدا میکنن، اونا تو رو میخونن، تو اونا رو میخونی. گفت ولی من که فقط خاطره مینویسم. گفتم اشکالی نداره، بقیه هم خاطره مینویسن و باز دو بار دیگه هم تکرار کرد که من که فقط خاطره مینویسم! بچهمون از الان درگیر فلسفهی نوشتن و خوندنه :)
امروز صبح رفتم چک کردم دیدم پست جدید گذاشته. پستهای دیشب کوتاه و نیمخطی بود، این دفعه یهکم طولانیتر نوشته و البته پر از غلط املایی! این آموزش مجازی چه کرد با نسل اینها. امیرعلی که خیلی کتابخون هم نیست که املاش خوب بشه. اما خیییلی خوشحال شدم دیدم مستقل و تنها پست گذاشته. دیشب مامانش میگفت چی داری بهش یاد میدی که من یاد ندارم؟ گفتم خب تو هم یاد بگیر. امیرعلی گفت خودم برای مامانم یه وبلاگ میسازم 😁
گرچه مطمئن نیستم قراره چیا بنویسه و پتهی کیا رو رو آب بریزه، ولی:
این آدرس وبلاگ امیرعلی کلیک
اینم آدرس وبلاگ خالهش :)) کلیک
- تاریخ : شنبه ۲۳ مرداد ۰۰
- ساعت : ۰۹ : ۵۹
- نظرات [ ۹ ]