صبح بلافاصله بعد از بیداری گوشی گرفتم دستم و شروع کردم به خوندن کتابی که یک ماهه دستمه. مامان و آقای و حجت رفتن بیرون و با وجود اصرارشون من نرفتم. از اول هفته هم گفته بودم که این آخر هفته من جایی نمیرم و خونه استراحت میکنم. دیگه از جام بلند نشدم، همونطوری یهکم میخوندم و یهکم میخوابیدم =)) تا بلاخره ساعت یک تمومش کردم و یک نفس راحت کشیدم. بعد بلند شدم و لیست کارهامو تا شب روی تخته نوشتم. همه جا مرتب شد و تقریبا همهی کارهام هم انجام شد. یهکم هم باز اسمال بیسیک کار کردم و سعی کردم تمرین مدرس رو انجام بدم، ولی از روش مدرس هیچی یادم نمیومد :)) یهکم باهاش سروکله زدم تا بالاخره نتیجه شبیه مال مدرس شد، ولی وقتی روشها رو مقایسه کردم خیلی متفاوت بودن. درواقع به قول معلمهای دوران مدرسهم من مسائل رو از روش سختشون حل میکنم، به عبارتی لقمه رو دور سرم میچرخونم و میذارم تو دهنم :)) هنوز علت این موضوعو نفهمیدم چیه و نمیدونم باید در صدد اصلاحش بربیام یا نه و اصلا تا چه حد زاویهی نگاه آدمی قابل اصلاحه.
- تاریخ : جمعه ۸ مرداد ۰۰
- ساعت : ۱۹ : ۳۲
- نظرات [ ۲ ]