مثل وقتی کرونا تازه اومده بود و ما فکر نمیکردیم علاوه بر نوروز، تابستون هم درگیرش باشیم، موقع عقد مهندس گرچه احتمالشو میدادیم، ولی امیدوار بودیم تا عروسی بساط کرونا جمع شده باشه. یکی از شروط ما هم این بود که اگه تا عروسی کرونا تموم نشده بود، مهمونی کوچیک و توی خونه بگیریم. کرونا تموم نشده، ولی تالارهای شهر باز بودن و ما هم برای هفتهی بعد رزرو کردیم. گفته بودن که باید سالن دو برابر تعداد مهمانها ظرفیت داشته باشه. ماسک و الکل هم بیارین. سالن هزار نفری پیدا کردیم و ماسک و الکل هم خریدیم. آرایشگاه، مداح، لباس عروس رزرو کردیم و حتی بعضیهاش رو به جای بیعانه، هزینهی کامل پرداخت کردیم. کارت سفارش دادیم و نوشتیم و فقط مونده پخش کردنش. خونه گرفتیم و جهیزیه هم که به عهدهی ما بود، کامل کردیم و دیروز چیدیم. حالا میگن از شنبه تالارها باید بسته بشن. کل عید همه چی رو آزاد میکنن، مهمونیها و مسافرتها که تموم شد، ناگهان رنگ رو به قرمز تغییر میدن و حکومتنظامی برقرار میکنن. حالا خانوادهی عروس هم هیچجوره کوتاه نمیاد که مراسم کوچیک و توی خونه بگیریم. روابط فیمابین خانوادهها هم طوریه که میترسیم یه مقدار عروسی عقب بیفته، کار به جاهای باریک برسه. بین زمین و آسمون معلقیم. همه بدخلق، همه خسته از این همه دوندگی، همه عاصیشده از بعضی رفتارها و حرفها، همهی اعصابها به شدت تحریکپذیر و کلا همه به مویی بندن که بحث و مرافعه شکل بگیره. آقای به شدت حواسپرت شدن. سوئیچ گم میکنن، کارت عابربانک رو اینور اونور جا میذارن، چند روز پیش چند میلیون تومن پول گم کردن. این چیزها از آقای خیلی خیلی بعیده. بعدا گفتن که پیدا شده و زیر صندلی ماشین افتاده بوده، ولی فهمیدیم به خاطر مامان دروغ گفتن و پیدا نشده. مامان هنوز هم نمیدونن، با اینحال انقدر ماجرا اینجا زیاده که دیروز حالشون بد شد و بردیمشون دکتر. این چهارمین فرزند خانواده است که ازدواج میکنه. هنوز چهار ماه هم نشده عقد کرده. ولی اون سه تا ازدواج دیگه که هر کدوم حداقل یک سال طول کشیدن، روی همدیگه، به اندازهی این چهار ماه ماجرا نداشتن. دعای شب و روزمون شده تموم شدن ماجراها و برگزاری عروسی. امروز توی حرم، داشتم فکر میکردم این مدت هر مناسبتی بوده، من برای خوشبختی و عاقبتبخیری و رفتن این دو تا سر خونه زندگیشون دعا کردم فقط. یعنی نه اینکه این دعا رو هم کرده باشم، بلکه فقط همین دعا رو کردم. امروز گفتم بهتره من دعا نکنم دیگه، شاید فرجی شد.
- تاریخ : جمعه ۲۰ فروردين ۰۰
- ساعت : ۱۷ : ۲۵
- نظرات [ ۱۳ ]