مونولوگ

‌‌

خواهرزادگان

 

خواهرم امشب می‌گفت فاطمه سادات گفته بریم تخم گوسفند و تخم گاو بخریم، بذاریم جوجه‌شون دربیاد که گوسفند و گاو هم داشته باشیم 😁

یه بار وقتی امیرعلی خیلی بچه بود، سفره رو گذاشتم رو اپن و خطاب به برادران گفتم یکی سفره رو بندازه. امیرعلی هم سفره رو برداشت و پرت کرد وسط هال 🤣

چند ماه پیش محمدحسین تازه یاد گرفته بود دست بزنه. یه روز داشتیم چایی می‌خوردیم، اومد که کتری رو بگیره. گفتم دست نزن خاله. اونم دستشو عقب برد، نیشش تا بناگوش باز شد و شروع کرد به دست زدن 😆

 

  • نظرات [ ۸ ]
شارمین امیریان
۱۳ فروردين ۰۰ , ۲۳:۳۶

😂

 

سلام.

مگه جوجه‌ی گوسفند و گاو رو هم لک‌لک‌ها نمیارن؟! 😕🤭

اون مورد آخری رو ما هم داشتیم؛ البته خواهرزاده‌های من بزرگ‌تر بودن از سر مسخره‌بازی این کار رو می‌کردن 🤦‍♀️😁

 

خدا حفظشون کنه. خواهرزاده و برادرزاده داشتن واقعا یه امتیاز بزرگه 😊

پاسخ :

سلام :)

حالا جالبه، قشنگ در مورد بارداری و به دنیا اومدن بچه‌ی آدمیزاد همه چیزو بلده، ولی چون دور و برش فقط مرغ و پرنده دیده، فکر می‌کنه حیوانات فقط از طریق تخم‌گذاری بچه‌دار میشن 😁

ممنونم، خدا خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌های شما رو هم حفظ کنه :) واقعا واقعا شیرینن، خیلی زیاد :)
مهتاب ‌‌
۱۴ فروردين ۰۰ , ۰۰:۰۹

اون دایناسور به اون عظمت از تخم در می‌اومده؛ دیگه گاو که چیزی نیست :)

پاسخ :

آره راس میگی =) شاید هم توی تلویزیون فیلمی در مورد دایناسورها دیده اینطوری فکر کرده :))
Jesse Blueman
۱۴ فروردين ۰۰ , ۰۱:۲۲

🤣🤣🤣

پاسخ :

😁😁
رزمنده ..
۱۴ فروردين ۰۰ , ۱۶:۱۰

سلام مومن. جزاکم الله خیرا

 

از دست این بچه ها(لبخند)

بچه یکی از اقوام ما زنگ زده بود و همون ابتدای کار گفت خونه شما هم الان صبحه؟! گفتیم بله چطور مگه؟ خندید...گفت خونه ما هم صبحه!!

بعد مادرش گفت چند روز پیش زنگ زده بودیم به یکی از اقوامی که در مشهد هستند، چون افق مشهد با افق تهران فرق داره، اونجا اذان مغرب رو گفته بود و تهران هنوز هوا روشن بود...این بچه هم تعجب می کنه از این تفاوت...برای همین سال کرده(لبخند)

 

 

خدا شهیدتون کنه به حق حضرت ابوتراب

یا علی

 

پاسخ :

سلام و سال نو مبارک
بله، بچه‌ها کلا موجودات شیرینب‌ان، حتی اشتباهات و سوءبرداشت‌هاشونم خیلی بامزه است :)

یاعلی!
ن. ..
۱۴ فروردين ۰۰ , ۲۳:۳۷

:) 

درخت انجیر معابد یادته گفتی بخونم؟

از قبل کرونا گرفته بودم دو سه روزه شروعش کردم یعنی یه بیست صفحه ای خونده بودم که سختم بود قبلهااا دو سه روز پیش از صفحه سی شروع کردم الان 220 ام و عجب داستانیه و عجب طرز روایتی 

پاسخ :

یادمه معرفی کرده بودم. کتاب خوبی بود به نظرم، همچنان هم توصیه‌ش می‌کنم.
هر دو جلدشو که خوندی، بازم نظرتو بگو. یعنی پست بنویس.
ن. ..
۱۵ فروردين ۰۰ , ۰۰:۵۲

دو جلد؟!

چیزی از جلد دوم ننوشته 

یعنی ننوشته جلد اول

435 صفحه است دختر

پاسخ :

نمی‌دونم کاغذی داری یا تو اپلیکیشن‌ها. شاید تو اپ‌ها یک جلدش کرده باشن.
تعداد صفحاتشم یادم نیست، برم خونه نگاه می‌کنم.
ن. ..
۱۵ فروردين ۰۰ , ۱۸:۳۶

هیچی نگو خواهر که دیشب خودم دیدم و بله رو برگ اول نوشته جلد اول

نه بابا دقیقا بالای یک سال هست که تو کتابخونه م هست :) 

پاسخ :

تازه جلد دومش قطورتره. کلش ۱۰۳۸ صفحه است.
منم کتابای نخونده دارم کم و بیش. یعنی همه دارن.
ن. ..
۱۶ فروردين ۰۰ , ۰۹:۵۳

نندونم چرا از وقتی تو فصای مجازی ازش تعریف کردم داستان سُرخورده کیفیتش :/ امیدوارم باز بره بالا

پاسخ :

نتیجه می‌گیریم تا تموم نشده تعریف نکن :دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan